منو  

صفحه اصلیقوانیننشانی مراجع قضاییپرسش و پاسخمعرفی وکیلخدمات موسسه
اخباردرباره موسسهمطالب حقوقیمقالات حقوقی پایان‌نامهدانلود فرم
پرونده‌های حقوقیخاطرات حقوقیگالریهمکاری با ماتماس با ما
قاضى و قضاوت در اسلام
تنظیمات متن :
      رنگ پشت متن
      سایز متن
   21
قضاوت در اسلام ، از خطیرترین مسئولیت هاى شناخته شده است ، و قبول این امر مهم در شأن هر كسى نیست .قبول مسئولیت در برنامه اى كه در خور انسان نیست ، ازبزرگترین گناهان شمرده شده است ، نبى بزرگ اسلام مى فرماید :مَنْتَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَهُوَ یَرى اَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَاَفْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالْمُسْلِمینَ. « كسى كهامرى از مسلمین را عهده دار شود ، در حالى كه بداند برتر از او در میانمردم است ، به خدا و رسولش ، و به همه مسلمین خیانت كرده است » .و نیزفرمود :مَنْ اَمَّ قَوْماً وَفیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ وَاَفْقَهُلَمْ یَزَلْ اَمْرُهُمْ اِلى سَفال اِلى یَوْمِ القِیامَةِ . « كسى كهرهبرى قومى را بپذیرد در حالى كه داناتر و فقیه تر از او در میان مردمباشد ، علت بدبختى و سقوط قوم تا قیامت به وسیله آن رهبر ناشایست است » .ونیز فرمود :اِنَّ الرِّئاسَةَ لا تُصْلِحُ اِلاّ للهِِ وَلاَِهْلِهاوَمَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ فى غَیْرِ الْمَوْضعِ الذى وَضَعَهُ اللهُ فیهِمَقْتَهُ اللهُ وَمَن دَعا اِلى نَفْسِهِ فَقالَ اَنا رَئیسُكُمْ وَلَیْسَهُوَ كَذلِكَ لَمْ یَنْظُرِ اللهُ اِلَیْهِ حَتّى یَرْجِعَ عَمّا قالَوَیَتُوبَ اِلَى اللهِ مِمَّا ادَّعى . « ریاست و ولایت مخصوص خدا وواجدین شرایط است ، هر كس در منصبى كه لایق او نیست قرار بگیرد خدا بر اوخشم خواهد كرد ، كسى كه ادعاى رهبرى كند ولى شایسته نباشد خدا به او نظرنمى كند ; مگر از ادعایش توبه كند و به خداى بزرگ بازگردد » .با توجه بهاین روایات منصب قضا كه از اعظم منصب هاست ، و در رابطه با جان ، آبرو ومال مردم است ، فقط باید به اهلش واگذار شود و جداً كسى كه اهلیت قضاوت راندارد ، به هیچ عنوان نباید تن به قبول این برنامه دهد .امام على بنابیطالب (علیه السلام) به شُریح قاضى فرمودند :یا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَمَجْلِساً لا یَجْلِسُهُ اِلاّ نَبِىُّ أوْ وَصِىُّ نَبِىٍّ أوْ شَقِىُّ .« اى شریح جائى نشسته اى كه در آن جایگاه جز پیامبر یا وصى او یا شقى نمىنشیند » ! !امام ششم فرمود :اِتْقُوا الْحُكُومَةَ فَاِنَّ الْحُكُومَةَاِنَّما هِىَ لِلاِْمامِ الْعالِمِ بِالْقَضاءِ الْعادِلِ فِىالْمُسْلِمینَ ، كَنَبِىٍّ اَوْ وَصِىِّ نَبِىٍّ. « از قضاوت بپرهیزید كهآن مخصوص پیشواى آگاه به موارد قضا و عادل مسلمین است ، مانند پیامبر یاجانشین او » .پیامبر بزرگ اسلام این مقام را آن چنان خطرناك مى داند كه دربیانى چنین هشدار مى دهد :مَنْ جُعِلَ قاضِیاً فَقَدْ ذُبِحَ بِغَیْرِسِكِّین . « قبول منصب قضا بریدن سر خود بدون كارد است » .امام صادق (علیهالسلام) مى فرماید :اَلقُضاةُ اَرْبَعَةٌ : ثَلاثَةٌ فِى النّارِ وَواحِدُفِى الْجَنَّةِ رَجُلٌ قَضى بِجَوْر وَهُوَ یَعْلَمُ فَهُوَ فِى النّارِ ،وَرَجُلٌ قَضى بِجَوْر وَهُوَ لا یَعْلَمُ فَهُوَ فِى النّارِ ، وَرَجُلٌقَضى بِالْحَقِّ وَهُوَ لا یَعْلَمُ فَهُوَ فِى النّارِ ، وَرَجُلٌ قَضىبِالْحَقِّ وَهُوَ یَعْلَمُ فَهُوَ فِى الجَنَّةِ . « قضات چهار دسته اند; سه گروه آنان در آتش و یك دسته در بهشت اند : كسى كه به ظلم قضاوت كند وبداند ، كسى كه به ظلم قضاوت كند و نداند و كسى كه به حق قضاوت كند ونداند ، هر سه در آتش اند ، تنها كسى كه در بهشت است كسى است كه به حققضاوت كند و به موارد قضا آگاه باشد » .و نیز فرمود :مَنْ حَكَمَ فىدِرْهَمَیْنِ بِغَیْرِ ما اَنزَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فَهُوَ كافِرٌبِاللهِ الْعَظیمِ . « كسى كه در دو درهم به غیر قانون خدا قضاوت كند ،نسبت به خداى بزرگ ناسپاسى ورزیده است » .قاضى در تمام زمینه هاى قضاوت ،باید متكى به قرآن و روایات باشد و گرنه مرتكب گناهى بزرگ شده است . درقرآن آمده است كسانى كه به غیر قانون خدا حكم كنند كافر ، ظالم و فاسقند.آرى ! حكم برخلاف قواعد الهى ، حكمى ظالمانه و كافرانه است ، و زبانحاكمِ به غیر مقررات خدا ، دچار عذاب سختى خواهد شد ; امام صادق (علیهالسلام)در این زمینه مى فرماید :« خداى متعال زبان را به عذابى دچار كندكه هیچ یك از اعضاء و جوارح به چنان عذابى دچار نشوند ، زبان مى گوید : اىخدا ! مرا گرفتار عذابى كرده اى كه چیزى را این چنین دچار ننموده اى !خطاب مى رسد كلمه اى از تو صادر شد و آن كلمه به مشرق و مغرب رفت و به سببآن خون محترمى ریخته شد ، و مال محترمى به غارت رفت ، و به ناموس محترمىلطمه وارد آمد ، به عزّت و جلالم قسم آنچنان تو را عذاب كنم كه چیزى ازاعضاى بدن صاحبت را این گونه عذاب نكنم ! ! »(1) .
لزوم قبول قضاوت
باتوجه به اختلافاتى كه براى مردم پیش مى آید ، و براى حل آن نیاز به قضاوتو قاضى است ، اگر كسى واجد شرایط باشد و این منصب را قبول ننماید ، نهتنها مشكلى به مشكلات جامعه اسلامى افزوده ; بلكه سد راه حل مشكلات شدهاست ، و این خود خیانتى آشكار و غیر قابل عفو در اسلام است .آرى !نپذیرفتن مسئولیتى كه از طریق خدا متوجه انسان است ، ظلم به اسلام ومسلمین است ، كه در این زمینه لازم است انسان واجد شرایط از وسوسه هاىشیطانى و احتیاط هاى بیجا جداً بپرهیزد .عدم قبول منصب قضا ، براى كسى كهاهلیت دارد ، دهن كجى به حكم الله است و كمك به از كار انداختن چرخ اسلام! !وقتى از ائمه براى حل اختلافات سئوال مى كنند و آن بزرگواران مردم رابه آگاهان و پاكان ارجاع مى دهند ، دلیل بر این است كه واجدین شرایط بایداین منصب را بپذیرند و از این راه به كمك اسلام و مسلمین برخیزند ، و نیزدلیل بر این است كه ائمه طاهرین قبول این منصب را از طرف واجدین شرایطامضاء كرده و حتى با بودن خودشان ، افرادى را براى این امر مهم نصب مىفرمودند ! !در روایت بسیار مهمى از قول امام ششم آمده است :
اِیّاكُمْاَنْ یُحاكِمَ بُعضُكُمْ بَعْضاً اِلى اَهْلِ الْجَوْرِ وَلكِنِاُنْظُرُوا اِلى رَجُل مِنْكُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضائنافَاجْعَلُوهُ بَیْنَكُمْ فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِیاً فَتَحاكَمُوااِلَیْهِ . « از این كه در حل مشكل خود به قاضیان ظالم رجوع كنید ، سختبپرهیزید ، در این زمینه به دنبال كسى بروید كه تا اندازه اى به مكتب ماآگاه است ، من او را قاضى بین شما قرار دادم ، حكم او قابل قبول است و شماهم محاكمه خود را به او واگذارید » .و در روایتى از « ابى خدیجه » آمدهاست :بَعَثَنى اَبُو عَبْدِاللهِ (علیه السلام) اِلى اَصْحابِنا فَقالَ :قُلْ لَهُمْ اِیّاكَمْ اِذا وَقَعَتْ بَیْنَكُمْ خُصُومَةٌ أوْ تَدارى فىشَىء مِنَ الاَْخْذِ وَالْعَطاءِ اَنْ تَحاكَمُوا اِلى اَحَد مِنْ هؤُلاءِالْفُسّاقِ ، اِجْعَلُوا بَیْنَكُمْ رَجُلاً قَدْ عَرَفَ حَلالَناوَحَرامَنا قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْكُمْ قاضِیاً وَاِیّاكُمْ اَنْ یُخاصِمَبَعْضُكُمْ بَعْضاً اِلَى السُّلطانِ الْجائِرِ . « امام ششم مرا نزدشیعیان فرستاد وفرمود : به آنان بگو هرگاه بین شما نزاعى واقع شد ، یا درامر مالى اختلافى روى داد ، براى حل دعوا به این قاضیان دست نشانده فاسقمراجعه نكنید ، رجوع شما به كسى باشد كه به حلال و حرام ما آگاه است ، مناو را قاضى قرار دادم ، مواظب باشید نزد حاكم ستمگر به دادخواهى نروید ».و در توقیع امام زمان آمده است :اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُفَارْجِعُوا فیها اِلى رُواةِ اَحادیِثنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْكُمْوَاَنَا حُجَّةُ اللهِ . « در پیش آمدها به راویان حدیث مراجعه كنید كهآنان بر شما حجت اند و من حجت خدایم » .
شرایط قاضى
قاضى از نظرمقررات فقه اسلامى باید مؤمن ، عادل ، عالم ، با فراست ، حاذق ، پاكدامن ،شجاع ، صبور و حلیم باشد ، او باید كار خود را از بهترین عبادات بداند واز زیادى كار خسته و آزرده نگردد و پاداش رنج خود را به حساب خدا بیاورد.در حال كسالت ، خواب آلودگى ، شادى شدید ، ابتلاى به هَمّ وغم ، خشم ،گرسنگى ، انباشتگى شكم ، سرماى سخت و گرماى طاقت فرسا ، از قضاوت بپرهیزد، و خود براى خود خرید و فروش نكرده و وارد انواع معامله نشود ، تا مبادامردم درباره او تسامح روا دارند و از راه ارزان فروختن به او ، و گرانخریدن از او ، حقى بر ذمه اش احراز كنند ، و او را مأخوذ به حیا نسازند.قاضى از نظر فقه عالى اسلام ، باید طرفین دعوا را در سلام گفتن و سخنگفتن و نگاه كردن و اكرام و احترام ، در یك سطح قرار دهد ، و در حكومت وقضاوت خود چنان بى نظر باشد كه خویشاوند به جانبدارى او طمع نبندد و دشمناز عدالت پروریش نومید نگردد .
چشمه اى از عدالت
در كتاب « كافى » وتهذیب آمده است : مردى بر امیر مؤمنان على (علیه السلام) وارد شد ، و چندروز به مهمانى آن حضرت به سر برد ، سپس براى محاكمه اى كه آن را باامیرمؤمنان (علیه السلام) در میان نهاده بود ، در معیت طرف دعوا به محضرقضا آمد .على (علیه السلام) چون او را در آن محضر یافت ، فرمود : آیا براىمحاكمه اینجا آمده اى ؟ مرد گفت : آرى ، حضرت فرمود : هم اكنون از میهمانىمن دست بردار ; زیرا رسول خدا از پذیرایى یكى از طرفین دعوا ، بدون حضوردیگرى نهى فرمود .شاید محتاج به توضیح نباشد ، كه راندن مهمانى براى شخصىكریم ، آن هم براى كریمى مثل على (علیه السلام) ، چقدر دشوار است ; ولى چهباید كرد ، مسئله عدالت بالاتر از همه اینهاست .قاضى نباید از ارباب رجوعهدیه بپذیرد ; زیرا ماهیّت این هدیه جز رشوه چیز دیگرى نیست ، و این عملاز نظر اسلام چنان ناپسند است كه پیامبر بزرگ اسلام (صلى الله علیه وآله)فرمود :لَعَنَ اللهُ الرّاشِىَ وَالْمُرْتَشِىَ فِى الْحُكْمِ . « خدالعنت كند رشوه دهنده و رشوه گیرنده در حكم را » .و امام صادق (علیهالسلام) رشوه گرفتن در حكم را به منزله كفر به خدا به حساب آورده و مىفرماید :اَمَّا الرِّشا فِى الْحُكْمِ فَهُوَ الْكفْرُ بِاللهِ . آیا باگرفتن رشوه مى توان جانب حق را رعایت كرد ؟ هرگز ! زیرا وقتى شخص پذیراىرشوه شد ، دیگر عقل او در اثر مداخله هواى نفس ، قدرت حكومت عادلانه را ازدست خواهد داد ، و انسان قادر به تمیز حق از باطل نخواهد بود .به ایننمونه توجه كنید« عاقبة بن یزید » در عصر « مهدى عباسى » عهده دار قضا بود، روزى هنگام ظهر ، نزد خلیفه رفت و درخواست كرد دیگرى را به جاى او درمنصب قضا قرار دهد .خلیفه عباسى چون سخن او را شنید ، گمان كرد یكى ازرجال دولت با وى به معارضه پرداخته و او را آزرده خاطر نموده است ، از اینرو علت استعفایش را پرسید و گفت : اگر كسى تو را آزرده است بگو تا او راتأدیب كنم ! قاضى گفت : نه ، چنین اتفاقى نیفتاده ، خلیفه گفت : پس علتاستعفایت چیست ؟قاضى گفت : یك ماه قبل دو نفر از مراجعین ، در خصوص قضیهاى دشوار به محضر قضا حاضر شدند ، و هر یك ادلّه و شهودى بر صدق اظهاراتخود اقامه كردند ، دعواى آنان در خور مطالعه و تحقیق بود ، من در برابر آنقضیه دشوار فرو ماندم و چندین بار تجدید جلسه كردم و امیدوار بودم كه آنقضیه را بین طرفین دعوا خاتمه دهم ، در این میان یكى از طرفین دعوا خبریافته بود كه من رطب دوست دارم ، از این رو براى جلب عواطف من ، در چنینفصلى كه فصل نوبر رطب است ، مقدارى از بهترین نوع رطب ، كه من هرگز نظیرشرا ندیده بودم و حتى براى خلیفه نیز در چنین فصل مهیا نیست ، فراهم ساخت وبا پرداخت چند درهم رشوه ، دربان را بر آن داشت كه آن رطب را نزد من آورد .
دراین هنگام ، دربان طبق را بر زمین نهاد و گفت : این هدیه از فلانى است ،من از مشاهده آن وضع سخت آزرده و خشمگین شدم ، چندان كه دربان را از خدمتراندم و ظرف رطب را به آورنده آن باز گردانم ; اما روز دیگر چون طرفیندعوا به محضر قضا آمدند ، نتوانستم آن دو رابه یك چشم بنگرم ; زیرا طبقرطب هر چند كه من آن را رد كرده بودم ، اثر خود را در نفس من باقى گذاشتهبود .اكنون بیندیش تا اگر آن را پذیرفته بودم و كام خویش را با آن شیرینكرده بودم ، حال من بر چه منوال بود ؟ !سپس قاضى با لحنى حاكى از خشم وتأثر گفت : در چنین روزگارى كه مردم این گونه دست خوش فساد شده اند ، منبر دین خود هراسانم و بیم آن دارم كه از سر غفلت به دام حیله ایشان درافتم، و نقد ایمان و سرمایه خود را بر سر كار قضا نهم .




کلید واژه ها : قاضى و قضاوت در اسلام