منو  

صفحه اصلیقوانیننشانی مراجع قضاییپرسش و پاسخمعرفی وکیلخدمات موسسه
اخباردرباره موسسهمطالب حقوقیمقالات حقوقی پایان‌نامهدانلود فرم
پرونده‌های حقوقیخاطرات حقوقیگالریهمکاری با ماتماس با ما
خا طرات یک بازپرس
تنظیمات متن :
      رنگ پشت متن
      سایز متن
   21
 خا طرات یک بازپرس

محمد‌حسین شاملو احمدی متولد سال 1349 در ملایر یكی از بازپرسان ویژه قتل تهران بود كه در مدت 7 سال فعالیت خود بیش از 200 پرونده قتل را مورد بررسی قرار داد و نگذاشت خون افراد پایمال شود.

بارها پای خاطرات شاملو نشسته بودم تا اینكه با توجه به پایان عمر فعالیت وی در دادسرای امور جنایی تهران از او خواستم تا برایمان از خاطرات و مشكلات خود در این دوره بگوید كه البته ایشان هم با روی باز پذیرای ما بود.

متنی كه در زیر می‌خوانید بخش نخست مصاحبه 2 ساعته ما با بازپرس جنایی تهران است:


*به قضاوت هیچ علاقه‌ای نداشتم

پس از آنكه فوق‌ لیسانس خود را از دانشگاه شهید بهشتی گرفتم وارد ستاد آزادگان شدم و در آن دستگاه شروع به فعالیت كردم زیرا در آن زمان هیچ علاقه‌ای به دستگاه قضایی و كار قضاوت نداشتم به گونه‌ای كه حتی در سال 68 در دانشگاه علوم قضایی قبول شدم اما وارد این دانشگاه نشدم.

تا اینكه سال 75 یكباره به دستگاه قضا و قضاوت علاقمند شدم و فكر كردم می‌توانم در این سیستم مثمرثمر واقع شوم و برخلاف آنكه تا آن زمان هیچ علاقه‌ای به این كار نداشتم اما وارد آن شدم.

* اولین پرونده قتل را در اصفهان رسیدگی كردم

شاملو با اشاره به این مطلب كه از همان ابتدا به طور جدی در به ثمر رساندن پرونده‌ها تلاش داشته، گفت: زمانی كه سال 76 در اصفهان مشغول به كار شدم در روز اول به عنوان بازپرس بر سر پرونده یك قتل حاضر شدم اما خدا را شكر خداوند كمك كرد و همان اولین پرونده به نتیجه رسید و خونی از كسی پایمال نشد.

* جسد خورده شده توسط حیوانات اولین صحنه قتل بود

اولین پرونده قتلی كه در اصفهان به من محول شد پرونده كشف جسد یك مرد بود كه به صورت رها شده در بیابان‌های اصفهان مأموران آن را پیدا كردند.

نصف بدن توسط حیوانات خورده شده بود و تعداد زیادی ضربه چاقو بر بدن این فرد زده شده بود.

همان زمان حس كردم كه این فرد باید در یك درگیری گروهی از سوی همدستان خود و یا دوستان خود به قتل رسیده باشد به این ترتیب هویت او را مورد شناسایی قرار دادیم و مشخص شد او یكی از اعضای باند سرقت است. به این ترتیب حدس اولیه‌مان مبنی بر اینكه توسط شركای خود در باند سرقت به قتل رسیده باشد منطقی جلوه كرد و خدا را شكر با دستگیری اعضای باند وی مشخص شد آنها سارقان موتورهای آب چاه بودند كه در جریان سرقت موتور با یكدیگر درگیر شده‌اند.

* آنقدر پیكر شهدا را در جبهه دیده بودم كه از مقتولان نمی‌ترسیدم

از او پرسیدیم در این همه پرونده قتلی كه مورد بررسی قرار داده‌اید تاكنون شده كه از جسدی بترسید؟ با خنده جواب می‌دهد زمان جنگ و جبهه آنقدر پیكر شهدا را در انواع و اقسام مختلف دیده بودیم كه دیگر از هیچ جسدی نمی‌ترسیدم.

* تا مدتها گوشت چرخ‌كرده نمی‌خوردم

از یكی از بازپرسان ویژه قتل شنیده بودم كه زمانی كه برای اولین بار سر صحنه قتل حاضر شده بود به دلیل سوختگی جسد و بوی ناشی از آن مدت‌ها كباب نخورده بود به همین دلیل از شاملو هم پرسیدم آیا او هم به چنین مشكلی برخورده است؟

وی ادامه داد: تنها یك بار از دیدن یك جسد دچار اذیت روحی شدم زیرا جسد لای دیوار قرار داده شده بود و زمانی كه ما جسد را پیدا كردیم جسد مانند گوشت چرخ‌كرده شده بود همین امر باعث شد تا چند وقت هیچگاه گوشت چرخ‌كرده نخوردم.

* قاتل جسد را لای كمد دیواری مخفی كرده بود و رویش آجر چیده بود

وی ادامه داد: در یكی از پرونده‌ها خانواده مرد جوانی به من مراجعه كرده و مدعی شدند برادرشان هر چند وقت یكبار از تهران به اصفهان می‌آید اما این بار ماندنش در اصفهان طولانی شده و به تهران بازنگشته است. بی‌درنگ به محل اقامت فرد مفقود شده رفتیم و با بررسی خانه متوجه شدیم از یكی از اتاق‌ها بوی تعفن می‌آید. با بررسی بیشتر مشخص شد از یك سوراخ سوسك و مورچه و كرم بیرون می‌آید.

پس از آنكه دیوار را تخریب كردیم مشخص شد جسد صاحبخانه لای دیوار گذاشته شده و سپس روی آن با آجر و سیمان پوشانده شده است.

* حدس زدم قاتل اهل شهری است كه سنگ قبر را ایستاده نصب می‌كنند

وی ادامه داد: به سرعت تحقیقات علمی خود را شروع كردیم كه حدس زدم قاتل باید اهل شهری باشد كه در آن سنگ قبر را ایستاده نصب می‌كنند. در حال بررسی قبرستان شهرهای مختلف بودیم تا پی بردم در یكی از قبرستان‌های شهر ری این‌ چنین است.

تحقیقاتمان را وسیع كردیم تا اینكه متوجه شدیم مقتول چندی قبل رفت و آمدهای زیادی به شهر ری داشته و به این ترتیب فردی را كه در آنجا با وی در تماس بود شناسایی كرده و نهایت قاتل را شناسایی كردیم.

* در كربلای 1 جانباز شدم

با شاملو كه صحبت می‌كنیم از جبهه و جنگ نیز سخن می‌گوید. مصرّ می‌شوم كه موضوع جنگ و جبهه چیست كه می‌گوید در سال 64 زمانی كه 15 سالش بوده اولین بار برای اعزام به جبهه اقدام می‌كند اما پس از گذراندن دوره آموزشی به خاطر صغر سن از رفتن او ممانعت می‌كنند.

ادامه می‌دهد كه در سال 65 نهایتا برای اولین بار به جبهه‌ها می‌رود و در عملیات كربلای 1 و در ارتفاعات 223 منطقه مهران- قلاویزان از ناحیه گردن مجروح شده و اندكی نیز موج‌گرفتگی دارد.

* به تهران كه آمدم قصد داشتم كه دیگر بازپرس جنایی نباشم

زمانی كه بعد از 3 سال به تهران آمدم هیچ علاقه‌ای به ادامه بازپرسی جنایی نداشتم به همین دلیل سعی كردم از این قسمت فاصله بگیرم و به جنوب شهر یعنی مجتمع قضایی بعثت رفتم. 3 سال آنجا بودم تا اینكه دادسراها احیا شدند به این ترتیب به ناحیه 12 شعبه 2 بازپرسی رفتم و آنجا نیز 3 سال به عنوان بازپرس فعالیت خود را ادامه دادم تا اینكه نهایتا توسط یكی از بازپرسان دادسرای جنایی فریب خوردم و پایم دوباره به پرونده‌های قتل باز شد تا شهریور ماه سال 89.

* اولین قتل در تهران تنها یك مرگ ساده بود

اولین بار كه در سال 85 به دادسرای جنایی آمدم یك شب كشیك قتل با من بود زیرا در دادسرای جنایی هر بازپرس یك شبانه‌روز یعنی 24 ساعت كشیك قتل است و قتل‌هایی كه در آن زمان اتفاق بیفتد به او ارجاع داده می‌شود.

شب ساعت 10 شب بود كه به‎یكباره تلفن كشیك زنگ خورد و مأموران كلانتری 148 انقلاب اعلام كردند كه در یكی از نقاط حوالی میدان انقلاب یك جسد خون‎آلود را كشف كردند.

بلافاصله در محل كشف جسد حضور پیدا كردم و دیدم جسد متعلق به پیرمردی است كه فوت كرده البته فوت او مشكوك است زیرا یك چوب با رنگ قرمز نیز در حوالی جسد وجود دارد.

تحقیقاتمان را آغاز كردیم تا اینكه مشخص شد پیرمرد 5 روز قبل فوت كرده و چوب قرمزرنگ نیز تنها بر اثر رنگ قرمز رنگی شده و آثار خون وجود ندارد.

* همه صحنه‌ها دلخراش است

از شاملو پرسیدم: كدام یكی از صحنه‌های قتل كه تاكنون بر سر آن حاضر شده‌اید غم‌انگیز بوده و روح شما را بیشتر آزرده است؟

وی گفت: همه صحنه‌ها دلخراش هستند و ناراحت كننده، چه زمانی كه انسانی كشته می‌شود و چه زمانی كه فردی در مظان اتهام قرار گیرد.

بارها شده دیدن بچه‌های كوچك فرد به قتل رسیده دل آدم را آزرده كرده در نقطه مقابل دیدن فرزندان صغیر قاتل كه هرروز پشت در شعبه بازپرسی صف می‌كشند انسان را نگران از درستی قضاوت می‌كند.

* یك بار از نماز مغرب تا نماز صبح سر صحنه قتل بودم

در خاطرم بود كه شاملو یك بار برایم زمان تعریف كردن خاطراتش از 15 ساعت ماندن كنار جسد سخن گفته بود به خاطر همین از او خواستم تا بار دیگر خاطره را تعریف كند.

وی ادامه داد: یك بار در زمستان سال 86 سر نماز مغرب و عشا بودم كه ناگهان تلفن كشیك قتل زنگ خورد و اشاره شد كه جسد مردی میان‎سال در راهروی یك ساختمان خون‎آلود رها شده است.

با حضور در محل حادثه متوجه شدم هیچ سرنخی از جسد وجود ندارد زیرا اعضای ساختمان صاحب جسد را نمی‌شناسند تنها برخی از ساكنان شنیده بودند كه مقتول گفته است: دزد، دزد.

تمام تلاش خودم را انجام دادم و از خداوند نیز خواستم تا مرا كمك كند دست خالی برنگردم نهایتا تا نماز صبح سر صحنه قتل بودم تا اینكه همان روز قاتل را شناسایی كردم.

* در یك صحنه قتل 3 باطری موبایل عوض كردم

شاملو ادامه داد: در همان صحنه به تمامی افرادی كه در لیست تماس‌های مقتول وجود داشت تماس گرفتم تا بتوانم هویت او را شناسایی كرده و بعد از آن بتوانم قاتل را شناسایی كنم.

بدون آنكه متوجه شوم 15 ساعت گذشت و من در این مدت 3 باطری گوشی عوض كردم زیرا تمام این مدت به بیش از 500 نفر زنگ زدم در ذهنم این‎گونه بود كه قاتل قرار كاری با مقتول داشته است و در این فرصت مقتول را به قتل رسانده است.

در تمام تماس‌هایی كه برقرار می‌كردم توجه كاملی به نحوه صحبت كردن افراد داشتم. فردی كه در كرج حضور داشت به ذهنم مشكوك آمد به او گفتم: باید بیایی تهران! و زمانی كه قاتل را پیدا كرده بودم این شخص رسیده بود به تهران وقتی فهمید با او كاری ندارم، ناراحت شد و قصد داشت با من درگیر شود اما به محض اینكه متوجه شد اگر واقعا با او كاری داشتم باید حداقل 6 ماه در زندان بماند، خوشحال شد كه با او كاری ندارم و به سمت خانه‌اش رفت.

* قتل در سیزده ‌به د ر بارانی

شاملو افزود: یك بار روز 13 فروردین كشیك قتل بودم. تا ساعت 5:30 در خانه منتظر ماندم و خوشبختانه هیچ خبری از قتل و جنایت نبود. سرانجام به‏واسطه آنكه خانواده‌ام اذیت نشوند آنها را سوار ماشین كرده قصد داشتیم به حاشیه تهران برویم، در اتوبان نواب بودم كه هوا بارانی شد و در همان زمان موبایل كشیك قتل به صدا درآمد و مشخص شد فردی در ارتفاعات بومهن به قتل رسیده است.

وی ادامه داد: به بهانه باران خانواده را از رفتن به حاشیه شهر منصرف كردم و بدون آنكه لباس مناسبی بردارم به سمت بومهن رفتم. حوالی غروب بود كه به بومهن رسیدیم. پس از طی یك ساعت راهپیمایی در مسیر صعب‌العبور نهایتا به تخته سنگی رسیدیم كه مأموران كلانتری مدعی بودند یك جسد زیر آن گرفتار شده است.

هوا تاریك شده بود هیچ امكاناتی برای بررسی صحنه جرم نداشتیم از طرفی باران می‌بارید و تا زیر زانو در گل بیابان فرو رفته بودیم.

* چراغ‌های تراكتور به جای پروژكتورهای پلیس آگاهی به كمك‌مان آمد

وی ادامه داد: مأموران پلیس آگاهی كه برای بررسی صحنه جرم آمده بودند یادشان رفته بودند كه باطری‌های پروژكتور را شارژ كنند به همین دلیل مجبور شدیم از یكی از افرادی كه در همان منطقه به كار زراعت مشغول بود خواهش كردیم تا تراكتور خود را به سر صحنه قتل بیاورد و نور آن را به محلی كه ما می‌خواهیم بیندازد.

پس از 3 ساعت كار مداوم و بررسی جسد نهایتا جسد را سوار همان تراكتور كردیم و به لب جاده آوردیم.
مرد كشاورز نیز هیچ پولی بابت لطفی كه به ما كرده بود از ما نگرفت.

 دروغ پدری كه فرزند معتاد خود  را کشته بود به راحتی فاش شد‎

شاملو گفت: یك بار مسئولان كلانتری با من تماس گرفته مدعی شدند جسدی در خیابان پیدا شده كه متعلق به یك مرد جوان است كه گویا ضربات چاقو عامل مرگ وی بوده است.

به مأموران پلیس گفتم از پدر و مادر مقتول بررسی كنند ببینند آیا می‌دانند پسرشان به چه دلیلی به قتل رسیده كه مأموران مدعی شدند پدر مقتول اظهارات ضد و نقیضی دارد.

به سرعت خود را به محل حادثه رساندم و در بازجویی از پدر مقتول مشخص شد او به دروغ می‌گوید پسرش توسط یك موتورسوار از خانه خارج شده و سپس جسد وی در گوشه‎ای پیدا شده است.

به حرف‌های پدر مقتول شك كردم دستور دادم خانه را كاملا بررسی كنند كه در بررسی چاقوی خون‌آلود كشف شد و نهایتا پدر لب به اعتراف گشود كه فرزندم را به دلیل اعتیادش به مواد مخدر به قتل رساندم.

* مسئولان هنوز خطراتی را كه قضات را تهدید می‌كند جدی نگرفته‌اند

به‎یك‎باره در میان تعریف خاطرات شاملو از او درباره مشكلات و مسائلی كه قضات با آن دست و پنجه نرم می‌كنند سؤال می‌پرسم كه وی مدعی می‌شود مسئولان هنوز خطراتی را كه قضات را تهدید می‌كند جدی نگرفته‌اند.

وی ادامه داد: باور این نكته كه قضات در خطر هستند در مسئولان وجود ندارد برای مثال در ابتدایی‌ترین اقدام مسئولان سرویس رفت و آمد قضات را حذف كردند فارغ از اینكه یك مهماندار در این كشور با بهترین ماشین شاسی‎بلند نقل و انتقال می‌یابد در حالی كه قضات باید با مترو و تاكسی این‎ور و آن‎ور بروند.

بارها شده قضات در تاكسی به راننده درباره پخش موسیقی‌های ناهنجار تذكر داده‌اند كه راننده با بی‌اعتنایی یا آنها را پیاده كرده و یا به راه خود ادامه داده بدون اینكه حرف قاضی را گوش كند حتی دیده‌ایم در مترو كیف پول قضات را ربوده‌اند حالا شما حساب كنید یك قاضی بیاید و بخواهد به‎خاطر كیف پول خودش اعلام شكایت كند البته در برخی از دستگاه‌های قضایی قضات با هزینه خود سرویس رفت و آمدشان را مهیا كرده‌اند.

* قضات علاقه‌ای به مسلح شدن ندارند

وی با اشاره به این مطلب كه در برخی از موارد به برخی از قضات اسلحه سازمانی داده شده تا در مواقعی كه ضرورت ایجاد می‌كند از آن استفاده كنند، گفت: به‎شخصه قضاتی را می‌شناسم كه مانند خودم هیچ علاقه‌ای به مسلح شدن ندارند زیرا بار مسئولیت حمل سلاح بسیار زیاد است. ما قضات ترجیح می‌دهیم در صحنه درگیری زده بشویم تا اینكه بخواهیم با اسلحه ما كسی به قتل برسد.

* در بسیاری از پرونده‌ها پس از اتمام مراحل رسیدگی طرفین را به صلح و سازش دعوت می‌كنند

مانند بسیاری از خاطراتی كه از دوره بازپرسی‌ شاملو در دادسرای جنایی به خاطر داشتم خاطرم بود كه او در بسیاری از پرونده‌های قتل پس از اتمام رسیدگی از طرفین می‌خواست تا صلح و سازش کنند. از او خواستم این موضوع را به زبان خودش برای ما توضیح دهد.

شاملو گفت: در هر پرونده به فراخور موقعیت و نوع حادثه پس از آنكه تحقیقات مورد نیاز پرونده را انجام می‌دادم و خیال شاكی پرونده راحت می‌شد كه به حقش قرار است برسد جلساتی را برگزار می‌كردم تا به واسطه آن جلسات بتوانم رضایت شاكی را جلب كنم تا از قصاص یك فرد جلوگیری كند. در بسیاری از این جلسات به صورت رایگان طرفین را به صلح و سازش دعوت می‌كردم و در برخی از جلسات هم از خانواده قاتل برای خانواده مقتول درخواست دیه می‌كردم. 

کلید واژه ها : خاطرات حقوقی ، خاطرات یک بازپرس ، بازپرس ویژه قتل