Contract
عقد ، پیمان ، قرارداد
|
agreement
توافق |
between
بین ، میان |
matter
موضوع ، مطلب |
parties
طرفین ، دو طرف
|
promise
وعده ، قول ، عهد ، پیمان ، وعده دادن ، قول دادن ، پیمان بستن |
receive
دریافت كردن ،وصول كردن
|
each other
یكدیگر، همدیگر، به یكدیگر |
legally known as consideration
قانوناً عِوض نامیده می شوند (مُصْطَلَح است ) |
intend
قصد كردن
|
binding
الزام آور ، مقیّد كننده |
pay
پرداختن |
petrol
سوخت
|
return
برگشتن ، بازگشتن ، مراجعتكردن، رجعت نمودن |
college
دانشگاه، دانشكده ، كالِج |
refused
استنكاف ورزیدن ، زیر قول زدن،خودداری كردن،سر باز زدن ، رد كردن ، نپذیرفتن |
expect
توقع داشتن، انتظار داشتن |
take
پنداشتن ، توقع داشتن |
promised
وعده داده شده، معهود
|
court
دادگاه ، محكمه |
probably
احتمالاً،شاید |
intention
قصد ، منظور ، غرض |
legal
قانونی ، شرعی ، مشروع ، حقوقی |
relationship
رابطه |
legal relationship
رابطه حقوقی
|
as a general rule
به عنوان یك قاعده كلّی |
general
كلّی ، عمومی |
rule
قاعده |
governs
حاكم |
terms of a contract
مُندرجات (عِبارات) یك قرارداد (عقد) |
where the contract is carried out
مكانی كه عقد در آن منعقد شده |
applicable law
حقوق قابل اِعمال |
terms
مندرجات ، عبارات
|
intended
قصد كرد( گذشته)
|
make
ساختن |
easier for business
تسهیل سازی تجارت |
within
محدوده
|
european community
جامعه اروپایی |
providing
مقرّر داشتن، مشروط كردن |
free
آزاد، آزاد بودن، مختار بودن |
choose
انتخاب كردن، گُزیدن
select |
choice
انتخاب
select |
Law
قانون ، حقوق |
if no choice is made
اگر انتخابی صورت نگرفته باشد، در صورت عدم تحقّق انتخاب |
connect
ارتباط ( پیوند) |
essentials
اركان، ضروریّات، واجبات
|
essentials of a contract
اركان( ضروریّات) یك قرارداد |
following
ذیل،زیر |
elements
عناصر |
considered
مطرح شده ، مدّنظر
|
offer
ایجاب ،تقدیم داشتن ،عرضه، پیشنهاد كردن،پیشنهاد ،ارائه |
formation
تشكیل، شكل گرفتن
|
acceptance
قبول،پذیرش |
Capacity
اهلیّت |
Legality
مشروعیّت، قانونی بودن |
Consenus ad idem (agreement)
هماهنگی اراده ها ( توافق) |
offer and acceptance
ایجاب و قبول |
One person
یك شخص |
to another
به دیگری |
declaration
اِعلام، اِعلان ، اِظهار |
offeror
ایجاب كننده |
by
بوسیله |
offeree
ایجاب شونده ( مشتری ) |
bound
مقیّد، موظّف |
I may offer
من ممكن است ایجاب كنم |
to sell
فروش |
£
پوند( پاند) ، واحد پولی كشورانگلستان |
increase
افزایش دادن ،افزودن ، زیاد كردن،اضافهكردن |
price
ثمن ،ارزش ، قیمت ، بها
|
Later
بعداً،سپس
|
Change
تغییر |
the Following point
نكات اشاره شده |
Individual
شخص خاص ، فرد منحصر، تك |
Considred
مطرح شده |
Large number of people
گروه كثیری از مَردم ، مردمان بسیار ، تعداد زیادی از مردم |
advertisement
اعلامیه ، آگهی |
Compony
شركت
co |
give
دادن |
anyone
هركس ، هرشخص |
the Compony promised to
شركت وعده داد |
purchase
خریداری، خرید، ابتیاع |
their
شان، خودشان، مال ایشان، مال انها
|
remedy
دارو ،درمان، علاج |
smokeball
بوْخور |
Influenza
سرما خوردگی
انفلوانزا ، زكام، |
Caught
گرفتن ( منظور گرفتن انفولانزاست) |
illness
بیماری ، كسالت،مریضی |
within
در ظرف، در مدت زمان ، باندازه
|
to show
برای نشان دادن |
good faith
حُسنِ نیّت |
deposite
سپرده
|
claims
ادعا |
any claims
هرگونه ادعایی |
deposited
سپرد
|
award
جایزه ، رأی ، مقرر داشتن ، اعطا کردن ، سپردن ، امانت گذاردن |
held
مقرّر داشتن |
do
انجام دادن ،کردن ، عمل کردن ، این کلمه در ابتدای جمله به صورت علامت سوال می آید ، فعل معین،
گذشتهdid |
does
نمودن ، کردن، درست کردن ، ، ساختن |
although
اگرچه ، گرچه ، هرچند ، با اینكه، با این وجود |
specific
ویژه ، مخصوص ، معیّن ، بخصوص ، خاص ، اخص ، مشخّص |
person
شخص ،فرد انسانی، نفر، كَس |
specific person
شخص معیّن ، شخص مشخّص |
Fact
حقیقت ، واقعیّت
|
had
زمانماضی واسم مفعول فعلhave |
been
...بوده
اسم مفعول فعل بودنto be
|
Show
نشان دادن، نمایش دادن ، جلوه دادن ، ارائه دادن |
firm
قطعی ، استوار ، راسخ |
Communication
ابلاغ،مكاتبه، باخبر ساختن |
conduct
رفتار، سلوك
|
implied
ضمنی |
advise
توصیه |
acceptor
پذیرنده، قبول كننده، پذیرش كننده |
important case
پرونده ی مهم ، پرونده حائز اهمیّت |
Communication of acceptance
ابلاغ قبول
|
implication
مفهوم
|
different
متمایز، متفاوت
|
arise
مطرح شدن |
Study
مطالعه ، بررسی ، مطالعه كردن
|
case study
بررسی موردی |
below p ...
پایین پاراگراف ... |
Chapter
بخش ، فصل ، قسمت |
document
مدرك ، سند، چیز قابل استناد |
writing
مكتوب، دست نوشته |
oral contract
قرارداد شفاهی
|
Signing
خواندن
|
written
نوشته شده ، مكتوب |
heare
امضاء
|
footballers
فوتبالیستها |
T.V Star
ستارگان تلویزیونی |
may
توانائی داشتن ، امكان داشتن ، قادر بودن ، ممكن است ، میتوان ، شاید
|
Desirable
گرایش، تمایل، پسندیده،خواستنی، مطلوب، خوش آیند |
evidence
مدرك، گواه |
Oral
شفاهی ، زبانی ، دهانی
|
On occasions
در برخی مواقع، در برخی موارد |
verbally
شفاهی، لفظی، شفاهاً ، زبانی ، تحت اللفظی |
many people think
اغلب مردم [ اینگونه ] تصوّر می كنند ، اكثر مردم [بر این امر] متصوّرند |
Communicate
گفتگو کردن ، مکاتبه کردن ، کاغذ نویسی کردن ، مراوده کردن ، ارتباط برقرار کردن |
example
نمونه ، مثال ، مثل ،مسئله، بامثال و نمونه نشان دادن |
bid
پیشنهاد كردن، فرمودن ، امر كردن ، معلوم كردن قیمت خرید ، مزایده ، پیشنهاد
|
nod
تكان دادن سر بعلامت توافق ، سرتكان دادن ،باسراشاره با سراشارهكردن ، تكان سر
|
hire
کرایه ، اجاره ، مزد ، اجرت ، کرایه کردن ، اجیر کردن ، کرایه دادن |
item
قلم [ جنس ] ، فقره |
Sale
فروش |
Certain[1]
مقرّر ، معیّن ، محقّق |
raising a hand
بلند كردن دست |
however
با وجود این ، هرچند ، گر چه ، هر قدر هم ، بهر حال ،هنوز ، اما
|
auction
حراج ، مزایده ، حراج كردن ، بمزایده گذاشتن |
required
مورد نیاز بودن ، لازم داشتن، خواستن، مستلزم بودن، نیاز داشتن |
Statute
قانوناً، قانون موضوعه ، حكماً |
particular
مخصوص، ویژه، خاص، بخصوص، منحصر بفرد |
form
شكل، ریخت، تركیب، تصویر، وجه، روش، طریقه، برگه،ورقه، فرم، تشكیل دادن، ساختن، قالبكردن، پروردن، شِكل گرفتن
|
Consumer Didposition agreements
قرارداد وام مصرفی |
guarantee
ضمانت ،تعهد ،ضامن ،وثیقه،سپرده ،ضمانت كردن،تعهد كردن،عهده دار شدن |
Interest
منفعت، بهره ، سود
|
didposition[2]
انتقال، جابجا شدن |
Credit
اعتباری |
Consumer
مصرف كننده ، مشتری |
enforcable
لازم الاجرا ، قابل اجراء
|
must
باید ، بایست ، میبایستی ، بایسته ، ضروری ، لابد
|
perform
انجام دادن، كردن، بجا اوردن، اجرا كردن ، نمایش دادن، ایفاكردن |
unaware
بی اطلاع، بی خبر، ناگهان، غفلتاً،سراسیمه، ناخوداگاه |
exists
وجود داشتن ، موجود بودن ، بودن |
Claim
ادعا ، مطالبه ، ادعا كردن |
performance
اجرا ، نمایش ، ایفا ، انجام ، نشان دادن |
avail
مفید ، سودمند بودن ، بدرد خوردن ، دارای ارزش بودن ، درد دسترس واقع شدن ، فایده بخش |
would
تمایل ، خواسته |
himself
خودش، خود او (درحال تاكید)، خود (ان مرد) |
Same
همان ، همان چیز |
the same way
همان مسیر
|
returning
استرداد |
reward
مژدگانی ، پاداش ، مزد ،جایزه |
Case
پرونده ، مورد |
Arise
رخ دادن |
Situation
موقعیت، محل، وضع |
suppose
تصوّر كردن،فرض کردن ، پنداشتن ، فرض کنید ، انگاشتن ، گمان کردن |
such
چنین ، یك چنین ، این قبیل ، این جور ، اینگونه ، این چنین |
known
معلوم،پیدا،هویدا،مشهور،معروف،چیزمعلوم |
Lost[3]
گمشده |
owner
مالك ، دارنده |
finder
یابنده ، پیدا كننده |
could[4]
میتوانست |
revocation
لغو، الغا، فسخ ، باطل سازی ، برگردانی |
withdrawn
منصرف شدن ، کنار کشیدن ،صرفنظر کردن |
at any time
در هر زمان |
before
پیش از، قبل از، جلو، پیش روی، قبل، پیشتر، پیش از آنكه |
offeree
ایجاب شونده |
Pproperty
دارایی ، مال
|
Subject
موضوع |
Outside
خارج ، بیرون |
notice
هشدار ، اخطار ، تذكر |
keep
نگهداری كردن،نگاه داشتن، اداره كردن ، محافظت كردن ،نگاهداری،حفاظت |
period
دوره، مدت، موقع، گاه، وقت |