جهان شمولى حقوق بشر به چه معناست؟ مؤلفههاى لازم آن کدامند؟
2. آیا اعلامیه جهانى حقوق بشر، جهان شمول است؟ چرا؟
3. آیا حقوق بشر اسلامى جهان شمول است؟ چرا؟
4. راز جهان شمول بودن حقوق بشر اسلامى چیست؟ دلیل آن کدام است؟ آیا این عوامل قابل تعمیم به اعلامیه جهانى حقوق بشر است یا نه؟
1.در حقوق بین الملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنیادین و غیرقابل انتقال تلقى مىشود؛ حقوقى که زیستن به عنوان نوع بشر، بر پایه آنها استوار است
2.حقوق بشر نه به معناى حقوقى است که افراد بشر دارند، بلکه به معناى آن حقوقى است که انسانها به دلیل این که انسان هستند، از آن برخوردارند؛ یعنى براى برخوردارى از آن حقوق، صرف انسان بودن، فارغ از شرایط مختلف اجتماعى، سیاسى و مذهبى و نیز فارغ از سطح استحقاق آنها کافى است
از اینرو حقوق بشر به عنوان حقوقى فراتر از قوانین وضعى و حاکم برآنها بایستى توسط قانونگذاران و مجریان حکومتى رعایت شود و در واقع حقوق بشر به منظور دفاع از مردم و شهروندان در مقابل استبداد و خفقان و ستمگرى حاکمان طرح شده است.
در اسلام، مسئولیت مقابله با تهدید، ارعاب و ستمگرى، وظیفهاى همگانى است. از اینرو همه افراد باید در برابر عوامل تهدید، ارعاب و ستم بایستند و از مظلوم دفاع کنند دشمن ظالم باشند؛ همان گونه که دستور نورانى امام على علیهالسلام به فرزندانش مبنى بر این که «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید»3 برتارک عالم مىدرخشد. نه تنها شریعت اسلامى،بلکه همه ادیان بر حقوق بشر تأکید مىکنند و بنابر تحقیقات علامه طباطبایى(ره) کوروش (ذوالقرنین) یکى از مردان الهى بوده است که در سال 560 قبل از میلادمنشورى را اعلام کرد که در بردارنده حقوق و آزادىهایى براى بشر بوده است.4
اما چیزى که باید بدان توجه داشت، ا ین است که در اندیشه اسلامى، حقوق بشر موهبتى الهى و به مقتضاى حکمت الهى و هدف آفرینش است؛ پس باید در راستاى خواست خداى متعال و متناسب با هدف خلقت باشد؛ یعنى اولاً منطبق با اراده تشریعى خداى متعال باشد.و ثانیاً با حقوق بنیادىتر مانند «حق الله» یا حقوق جمعى و عمومى که مهمتر از حقوق فردى باشد، مانند حق جامعه، تعارض نداشته باشد. از اینرو براساس اندیشه اسلامى، حقوق بشر نمىتواند مغایر با شریعت اسلامى باشد و براساس نظام احسن و تقدم مصلحتهاى عموم مردم بر منافع افراد، حقوق بشر نمىتواند در تعارض با حق جامعه، مانند تربیت دینى و حاکمیت خداپرستى باشد و به همین جهت، دایره محدودیتهاى آزادى در نگرش اسلامى بیشتر است.5
آیة الله جوادى آملى در این زمینه مىفرماید: انسان خلیفةالله است و خداى متعال این کرامت را به وى بخشید؛ «و لقد کرمنا بنى آدم».
حقوقى که خداى متعال به وى ارزانى داشت، در راستاى فعلیت بخشیدن به این کرامت است؛ لذا هرگز حقوق بشر نمىتواند به گونهاى باشد که با کرامت انسانى مخالف باشد. فلسفه بسیارى از محدودیتها در حقوق انسان همین است.
جهان شمولى حقوق بشر
یکى از ویژگىهایى که براى حقوق بشر بر شمرده مىشود و در اعلامیه جهانى حقوق بشر نیز بر آن تأکید شده است، «جهان شمولى» آن است. جهان شمولى، مشخصه عمدهاى است که حقوق بشر را از دیگر حقوقها متمایز مىسازد.6 و همان طور که دبیر کل سازمان ملل متحد یادآورى کردهاند، «این جهان شمول بودن حقوق بشر است که به آن اقتدار مىدهد».7
مقصو از این ویژگى چیست؟ آیا همان گونه که در دایرة المعارف حقوق بشر8 آمده است و «جک دانلى» نیز بر آن تأکید ورزیده است، بدین معنى است که «حقوق بشر اندیشهاى است که تقریباً در سراسر جهان به طور عام پذیرفته شده یااین چنین قلمداد شده است»9 و لذا مجمع عمومى سازمان ملل متحد اعلامیهاى را که تحت عنوان حقوق بشر در سال 1948م. مورد تصویب قرارداد، آن را «اعلامیه جهانى»10 نامیده و یا آن که مقصود آن است که حقوق بشر به لحاظ نظرى، ارزشهاى جهانى دارد؛ زیرا هدف از آنها این است که در مورد تمام انسانها به طور یکسان و صرفنظر از اختلافهاى قومى، فرهنگى و دینى رعایت شود.11
از این رو در مقدمه اعلامیه جهانى حقوق بشر تأکید شده است که این اعلامیه براى همه مردمان و همه ملتها است و در بسیارى از مواد آن نیز تصریح مىکند که این حق براى همه افراد بشر و فارغ از هر گونه حیثیت خاص قومى، فرهنگى، نژادى و مذهبى است.
«کوفى عنان» دبیر کل سازمان ملل متحد در سخنرانى خود به مناسبت پنجاهمین سالگرد اعلامیه جهانى حقوق بشر به هر دو معناى فوق از جهان شمولى اشاره کرد و گفت:
«حقوق بشر، جهانى است؛ نه فقط به خاطر ریشه داشتن در همه فرهنگها، بلکه به خاطر آن که توسط همه کشورهاى عضو سازمان ملل متحد تأیید شده است».12
به نظر مىرسد همان طور که دکتر هدایت الله فلسفى نگاشتهاند، «حقوق بشر به لحاظ سرشتى که دارد، زمان و مکان نمىشناسد»؛13 و لذا باید جهانى و جهان شمول باشد، ولى آیا همان طور که ایشان مدعى است، «اعلامیه جهانى حقوق بشر، به راستى اعلامیهاى جهانى است؟»14 به نظر مىرسد که چنین نباشد؛ زیرا همان طور که برخى از محققان معتقدند، «حقوقى که به نام حقوق بشر تشریح مىشود، با توجه به ویژگىهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى جامعهاى که از این حقوق در آن جا تعریف به عمل مىآید، شکل متفاوتى به خود مىگیرد. از این رو، حقوق بشر هیچ گاه در چارچوب یک تعریف عام وقابل پذیرش عمومى نگنجیده است. این امر موجب بروز یک معضل در نظام حقوق بین الملل شده است.»15 لازمه جهانى بودن آن است که یا به همه فرهنگها توجه شود یا دست کم، قدر مشترک همه نظامهاى حقوقى اخذ شود. «همان طور که برخى دولتهاى جهان سوم نظیر جمهورى اسلامى ایران، هند، چین و برزیل اعلام کردهاند: حقوق بشر مورد نظر غرب برخلاف فرهنگ و عقیده آنهاست و لذا در مسائل حقوق بشر بایستى به فرهنگهاى بومى توجه شود و معیارهایى که صرفاً بر مبناى فرهنگ و سنن و فلسفه غربى است، نبایستى جهانى تلقى شود».16
بنابراین، اعلامیه جهانى حقوق بشر، به هیچ یک از دو معناى یاد شده، جهانى و جهان شمول نیست؛ زیرا با آن که پنجاه و پنج سال از تصویب اعلامیه جهانى حقوق بشر مىگذرد، هنوز برخى از کشورها آن را به عنوان بخشى از حقوق وضع شده که بتواند در نظام داخلىشان اعمال شود، نپذیرفتهاند. استناد به این که این اعلامیه در سال 1948م. با رأى مثبت 48 کشور از 56 کشور عضو سازمان ملل متحد به تصویب رسید؛ یعنى فقط هشت کشور نسبت به آن رأى ممتنع دادند و با رأى منفى هیچ کشورى روبهرو نشد، پس اکثریت کشورهاى جهان آن را پذیرفتهاند، صحیح نیست؛ زیرا حقیقت آن است که اکثر حاکمان، نمایندگان حقیقى مردم کشور خودشان نیستند و با وجود شعارهاى پرزرق و برق و لیبرال - دموکراسى و تصریح به این که مبناى اعتبار و اقتدار هر حکومتى، خواست آن ملت است و این خواست باید در یک انتخابات آزاد و مطمئن و با رأى مخفى بیان شود، آن چه که رأى ساز و مؤثر در سرنوشت انتخابات است، پول و تبلیغات فریبنده است که توسط احزاب به عنوان واسطهاى بین سرمایهداران و صاحبان کارخانجات و صنایع با تودههاى مردم هزینه مىشود.17 حقوق بشر زمانى حقوق بشر است که براى آحاد بشر و به عنوان سپر دفاعى در مقابل تعدى حاکمان و صاحبان قدرت و نفوذ در جامعه منظور شود و دولتها به عنوان نمایندگان ملتها از آن دفاع کنند.
از جهت جهانى بودن ارزشهاى مندرج در اعلامیه، گرچه قابل انکار نیست که برخى از آنها و یا در کل، اصولى از آن، مانند ممنوعیَت هر گونه نسل کشى، تبعیض نژادى، کشتار، شکنجه، هدف گلوله قرار دادن تظاهرکنندگان بى گناه و پافشارى بر کرامت انسانى، حق حیات، حق تعلیم و تربیت، برابرى، آزادى و... مورد پذیرش همه فرهنگهاست؛ اما هم در تفسیر این حقوق و هم در گستره محدودیتهاى آن، اختلافات فراوانى وجود دارد.
سابقه تاریخى اعلامیه جهانى حقوق بشر نیز مؤید این نگرش است که حقوق بشر مجموعهاى از ارزشهاى خنثى نیست؛ بلکه این حقوق برخاسته از شرایط و وقایع تاریخى خاصى هستند که اروپایىها و آمریکایىها طى قرون شانزدهم تا بیستم و نیز تا به امروز آنها را تجربه کردهاند. در این دوره، مدرنیته به صورت پارادایمى تاریخى درآمد که شاهد دگرگونىهاى عمدهاى در جهانبینى غربىها و روى آوردن آنان به نگرش سکولاریستى بود. به همین جهت حقوق بشر غربى، نه در مرحله تئورى جهانى است و نه در مرحله عملى جهان شمولى؛ زیرا از جهت نظرى، فاقد بنیانهاى استوار و پشتوانههاى منطقى براى ارزشهاى فراگیر و جهان شمول است و از نظر عملى نیز خوى استکبارى مانع ایجاد فضاى تفاهم، برابرى وعدالت شده است. غربىها همواره، در صدد تحمیل ارزشها، نگرشها و خواستهاى خود بر سایر ملل و اقوام برآمدهاند و این مسئله، ریشه بسیاى از معضلات و چالشهاى حقوق بشر در جهان معاصر است. از این رو آمریکا به بهانه حقوق بشر و ایجاد دموکراسى به ملت مظلوم عراق حمله مىکند و در واقع به جاى مردم سالارى، مردم کشتارى مىکند و این واقعیت و باطن حقوق بشر غربى است.
به نظر ما، راه چاره جهان شمولى حقوق بشر، نسبیت فرهنگى و پلورالیسم عقیدتى نیست؛ آن چنان که جک دانلى برآن اصرار مىورزد؛ بلکه راهکار آن، چیزى است که در نظام حقوقى اسلام مطرح شده است و به همین جهت حقوق بشر در اندیشه اسلامى، به خاطر در برداشتن اصول و قواعدى فطرى و انسانى، جهان شمول است و چنانچه اعلامیه جهانى حقوق بشر این اصول را رعایت کند، مىتواند جهان شمول باشد که مهمترین این اصول و قواعد، دو اصل ذیل است:
اصل اول: فطرى و فرا ایمانى بودن حقوق بشر اسلامى
یکى از ویژگىهاى حقوق بشر اسلامى آن است که فرا ایمانى و مبتنى بر فطرت بشر است؛ فطرتى که میان همه انسانها مشترک است. بخشى از وظایف و تکالیف اسلامى مربوط به مسلمین و مؤمنین است و قرآن کریم و روایات باتعبیر «یا ایهاالذین آمنوا» و نظیر آن، افراد را مورد خطاب قرار داده است؛ مثل روزه، نماز و... . گرچه همه انسانها در واقع مکلف به این شریعت هستند، اما نخست باید به توحید و نبوت بگروند تا آن گاه مخاطب این دستورات قرار گیرند و برخى از دستورات، مقتضاى انسانیت انسان است و نه مقتضاى ایمان وى؛ مانند رعایت عدالت، خوبى به کسانى که به ما احسان کردند، احترام به پدر و مادر، استادان و همه کسانى که بر ما حقى دارند و حقوق بشر در اسلام، از این قبیل است و بنابراین حق حیات، حق کرامت، حق تعلیم و تربیت، حق آزادى مسئولانه و حق مساوات مربوط به تمام انسانها مىباشد و از اینرو قابل تعمیم به همه اقوام و ملل است.
دلایل عمومیت این حقوق بسیار زیاد است که ما به سه دلیل اشاره مىکنیم؛ در دلیل اول، به دو آیه قرآن و یک حدیث از نهج البلاغه اشاره مىکنیم:
1. «لا ینها کم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبرّو هم و تقسطوا الیهم...؛18 خداوند شما را از نیکوکارى و عدالت درباره کسانى که با شما در دین جنگ و کشتار ندارند و شما را از وطنهایتان بیرون نراندهاند، نهى نکرده است»
علامه محمد تقى جعفرى مىگوید:
این مطلب به عنوان یک قاعده، مورد قبول صاحبنظران است که در هر مورد که نیکوکارى و عدالت مقتضى داشته باشد، اولى از نظر اخلاقى و دومى از نظر قانون الزامى، ضرورت پیدا مىکند.19
2. «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان؛20 آیا پاداش نیکى جزکار نیک و برخورد نیکو است»؟
3. دستور قاطعانه امیرالمؤمنین على علیهالسلام به مالک اشتر نخعى براى اداره کشور به عنوان استاندار و حاکم مصر که امام علیهالسلام که در آن فرمودند:
«و أشعر قلبک الرحمة للّرعیه و المحبّة لهم و اللطف بهم و لا تکونّن علیهم سَبُعاً ضاریاً تغتنم أکلهم فانهم صنفان امّا أخ لک فى الدین و اما نظیر لک فى الخلق21
اى مالک! رحمت بر رعیت و محبت و لطف برهمه آنان را بر قلبت قابل دریافت بنما و براى آنان درندهاى خون آشام مباش؛ زیرا همه آنان از دو حال خالى نیستند؛ یا برادر دینى تو هستند و یا نظیر و هم نوع تو در خلقت».
بدیهى است که هیچ رحمت، محبت و لطفى درباره مردم، بالاتر از آن نیست که همه آنان به حقوق طبیعى و فطرى خود برسند و در حقیقت این دستور على علیهالسلام به معناى حق کرامت انسان و تکلیف حاکمان به تکریم آنان از هر مذهب و مسلکى است؛ یعنى همین که شایسته نام «انسان» باشند داراى این حقوق مىباشند؛ مگر در صورتى که خود بارفتارهاى ناشایست، این کرامت را از خود سلب کنند.
اصل دوم: سهولت و سماحت و کرامت حقوق اسلامى
یکى دیگر از ویژگىهاى حقوق اسلامى، عدم تحمیل فرهنگ اسلامى به پیروان دیگر مذاهب و احترام به اصل همزیستى مسالمتآمیز است.
علامه جعفرى در این زمینه مىنویسد:
اسلام در مورد حقوق و تکالیفى که به هر یک از ملل و جوامع اختصاص دارد و مستند به فرهنگ و دیگر عوامل و موقعیتهاى حیاتى مخصوص به خودآن است، نه تنها مقررات حقوقى و تکلیفى خود را به هیچ یک از اقوام و ملل تحمیل نمىکند، بلکه مطابق آیات شریفه قرآن و دیگر مبانى فقهى خود، آنها را در طرز اندیشه و رفتارى که درباره مقررات خود دارند، آزاد مىگذارد؛ البته در آن موارد که خطا و اشتباه مردم در معتقدات و مقررات ثابت شود، اسلام بر مبناى اصلاح انسان و انسانیت و با مناسبترین طرق، هدایت و ارشاد آنان را به عهده مىگیرد. چند دلیل روشن براى این مطلب مىتواند در نظر گرفت:
دلیل یکم، آیات شریفه قرآنى است؛ مانند:
«قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم الاّ نعبدالاّ اللّه و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباً من دون الله...22
بگو: اى اهل کتاب! بیایید در یک کلمه مشترک بایکدیگر هماهنگ شویم [و آن این است که] نپرستیم مگر خدا را و هیچ چیز را با او شریک قرار ندهیم و هیچ یک از ما دیگرى را براى خودمعبود اتخاذ نکند...».
بدیهى است مقصود از دعوت به یک کلمه مشترک، دعوت براى همزیستى مطلوب برمبناى آن کلمه است که عبارت است از توحید مطلق خداوندى و شریک قرار ندادن بااو و عدم اتخاذ هیچ کس به ربوبیت. قطعى است که اگر این کلمه مشترک براى همزیستى با حقوق اساسى فطرى و طبیعى همه اهل کتاب کافى نبود و اختلاف در قوانین و مقررات خاص آن اقوام و ملل، مانع از همزیستى مطلوب بود، همه آن اهل کتاب اعتراض مىکردند که مجرد اشتراک در عقیده توحید مطلق و شریک قرار ندادن باخدا وعدم اتخاذ انسانها به ربوبیت، براى همزیستى با حقوق مزبور کافى نیست؛ بابراین، اى پیامبر اسلام! ما را به کدامین وحدت دعوت مىکنى؟!
دلیل سوم، قاعده معروف الزام است. این قاعده مىگوید: «الزموهم بما الزموا به انفسهم»(آنان را که با شما هم مکتب نیستند به آن چه که آنان خود را ملزم مىدانند، الزام کنید). معناى این قاعده این است که مسلمانان باید به حقوق و تکالیفى که مردم غیر مسلمان به آن معتقد و ملتزم هستند، احترام بگذارند و آن را درباره ایشان مراعات کنند».23 مانند آنچه که درباره ازدواج،، ارث و... نسبت به پیروان سایر مذاهب و مکاتب رعایت مىشود، مگر آن که انحرافى عظیم در این معتقدات یا برنامههاى رفتارى باشد که قابل به رسمیت شناختن نباشد.
پىنوشت:
1. «کونا للظالم خصما و للمظلوم عوناً» (نهج البلاغه، تنظیم صبحى صالح، قم، دارالهجرة، الطبعة
.74 .p ,1989 ;3rd ed ,Oxford ;Press الخامسة، 1412ق، ص421).
.p.277 ,ed.1997 ;Sweet and Maxwell :London ;law
Theodor :in ;"The Jurisprudence of Rights";Shestack Jerome.J .2
Clarendon ;New York ;Human Rights in International Law ;Meron "International" ;M.M.wallace .Rebecca .3
4. السید محمدحسین الطباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج13، دارالکتب الاسلامیة؛ الطبعة الرابعة، تهران 1362ش، ص425-407.
5. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست، ج2، (مجموعه درسهاى استاد فرزانه علامه مصباح یزدى در سال 1365 درمؤسسه در راه حق).
p.75 ;1983 ;Oxford Universtity Press :Oxford ;"The International law of Human Rights" ;Seighart Paul .6 سخنرانى کوفى عنان در دانشگاه تهران به مناسبت پنجاهمین سالگرد اعلامیه جهانى حقوق بشر؛ به نقل از روزنامه ایران، سوم دى ماه 1376ش.
7.
8. ر.ک: پاورقى شماره 12.
in Theory Universal Human Rights" ;Donnelly Jack .9
of Human Universal Declaration" .10
The" ;Humphrey John .11
Internationl Billof Right ."Rights .p.12 ;"Practice and ."Encyclopedia of Human Rights" ;Jawson Edward .12
13. هدایت الله فلسفى، تدوین و
.p.61 ,1986 ,Unesco :Paris ;"Philosophical Foundations of Human Rights :in ;Part I اعتلاى حقوق بشر، مجله تحقیقات حقوقى شماره 17ù16، سال 74-75، ص95.
14. همان، ص109.
;Op.Cit ;Wallace .1380 15، ص79-74
16. شوراى امنیت سازمان ملل متحد و مداخله بشر دوستانه، ص88.
17. ر.ک: محمدتقى مصباحیزدى، کاوشها و چالشها، ج2، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، قم، .p.277
18. ممتحنه(60) آیه 8.
19. محمدتقىجعفرى، تحقیقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از دیدگاه اسلام و غرب، دفتر خدمات حقوقى بین المللى، ج11، تهران، 1370، ص185
20. الرحمن(55) آیه60.
21. نهج البلاغه؛، صبحى صالح، ص427.
22. آل عمران (3)آیه 64.
23. تحقیقى در دو نظام حقوق جهانى بشر از دیدگاه غرب و اسلام، ص186-184.
کلید واژه ها : آیا اعلامیه جهانى حقوق بشر ، جهان شمول است