ابوالقاسم گرجى
سال و محل تولد: ۱۳۰۰ تهران
رشته تخصصى: فقه و اصول اسلامى
فعالیت ها:
ـ ورود به مكتب خانه و پرداختن به تحصیلات اولیه
ـ شروع به تحصیل و در عین حال تدریس دروس مقدماتى فقه و اصول و بعد از آن پرداختن جدى تر به اصول، فلسفه و منطق
ـ فراگیرى دروس قوانین، رسائل، مكاسب، كفایه و درى خارج نزد اساتید بزرگوارى از جمله آقاشیخ محمدرضا تنكابنى و ...
ـ عزیمت به نجف اشرف و حضور در محضر عالمانى همچون آقاشیخ محمدعلى كاظمى و آیت الله خویى و فراگیرى دروسى در اصول فقه همچون مكاسب، طهارت، صلوة و تفسیر و اخذ اجازه اجتهاد از علماى حوزه علمیه نجف اشرف
ـ عزیمت به تهران در سال ۱۳۳۰ و شروع به تدریس مكاسب، كفایه و خارج در مدارس گوناگون و منزل تاكنون
ـ شروع به تدریس ادبیات فارسى و عربى در دبیرستان ها در سال ۱۳۳۲
ـ ورود به دانشكده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران و شروع به تدریس در همان دانشكده از سال ۱۳۳۷
ـ تدریس دروسى همانند ادبیات، فقه و اصول در دانشكده الهیات ومعارف اسلامى و پس از آن تدریس در سایر دانشكده ها
ـ اخذ دكتراى فلسفه و حكمت اسلامى از دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۲
ـ ارتقا به مقام استادى دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۲ و مدیریت گروه هاى مختلف آموزشى دانشكده هاى علوم انسانى دانشگاه تهران
ـ ریاست دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۱
ـ عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهورى اسلامى ایران
ـ برگزیده به عنوان چهره ماندگار عرصه فقه و حقوق اسلامى در دومین همایش چهره هاى ماندگار سال ۱۳۸۱
آثار:
مسائل هامه، من مسایل الخلاف، تصحیح و تعلیق و تحقیق كتاب (الذریعة الى اصول الشریعه)، تفسیرى از مجمع البیان طبرسى با نام (جوامع الجامع)، صرف و نحو، ترجمه و تلخیص كتاب (عده الاصول) شیخ طوسى، تحول علم اصول فقه، تاریخ فقه و فقها، منابع و قواعد فقه، نگارش مقالاتى در مجلات ومنابع معتبر از قبیل دائرة المعارف بزرگ اسلامى، دانشنامه جهان اسلام و ...
الهام تقى زاده: در آستانه ۸۳ سالگى با درد پایى كه راه رفتن را براى او دشوار كرده است، همچنان پس از نیم قرن تدریس و تحصیل درس فقه و حقوق، مشغول تحقیق و تدریس است.
هر روز بعد از اذان صبح بیدار مى شود و در اتاق كارش تحقیق و كاررا پى مى گیرد تا ۶ و ۷ شب. سه چهار روزى هم براى تدریس در دانشگاه، خود را از آن سوى تهران به دانشكده حقوق در انقلاب مى رساند و درس مى دهد. دكتر ابوالقاسم گرجى متولد ۱۳۰۰ در تهران است و حالا در ۸۳ سالگى، وقتى به افق دور مى نگرد و طنین خوش و آرام گذشته را به یاد مى آورد، در جاى جاى آن، به رضایتمندى از كار و حرفه خود مى رسد.
ابوالقاسم گرجى مى گوید: «در دوران كودكى از ۷ـ۸ سالگى قرآن مى خواندم و وقتى پس از قرائت قرآن در مجالس بارها مورد تشویق واقع مى شدم، انگیزه ام قوت مى گرفت تا معارف اسلامى را دنبال كنم.» ۱۳ ، ۱۴ سالگى مقدمات معارف اسلامى را كه شامل صرف و نحو ادبیات عربى بود، آغاز كرد و به خاطر پشتكار و علاقه اش به این رشته از همان سال ها موفق شد مربى خوبى براى همسن و سال هاى خود و همچنین افراد مسن و تجار و كسبه آن زمان شود.
او آنقدر در كار تربیت دانشجویانش شهره شده بود كه در محضر استاد و عالمانى چون آقا شیخ محمدعلى كاظمى و آیت الله خویى فراگیرى دروسى در اصول فقه همچون مكاسب، طهارت، صلوة و تفسیر و... را دنبال كرد و تا اخذ اجازه اجتهاد از علماى حوزه علمیه نجف اشرف را به دست آورد.
او در بحبوحه نوجوانى و جوانى اش در ۲۳ سالگى به پیشنهاد استاد خویى به نجف رفت و دروس صرف و نحو و علوم این چنینى را در آنجا آموخت و با همه كمبودهایى كه در نجف داشت توانست معلم و مربى خوبى براى آنچه آموخته بود، باشد.
«از سن ۱۳ سالگى به خاطر علاقه وافرى كه به مسائل فقهى داشتم و با تشویق پدرم كه آن زمان مردى متدین و مذهبى بود توانستم راهم را انتخاب كنم. از همان سال ها، درس صرف و نحو را به صورت آزاد فرا گرفتم تا اینكه در ۲۳ سالگى با پیشنهاد یكى از علما به شهر نجف رفتم و آنجا این درس را ادامه دادم.»
پس از مدتى در نجف از نظر مالى در مضیقه قرار گرفت: «خواستم كه به ایران برگردم، روزى به حرم امیر رفتم و گله به امیرالمؤمنان كردم كه این رسم نیست من براى تحصیل علم و دین اینجا باشم و توانى براى ابتیاع نان نیز نداشته باشم. به سختى پس از تضرع و راز و نیاز در حرم به حجره طلبگى ام برگشتم، بلافاصله به فكرم رسید كه قالیچه اى را كه در اتاق بود براى گذران زندگى ببرم و بفروشم، لحظه اى دراز كشیدم تا قدرى استراحت كنم و گرسنگى را از یاد ببرم، ولى متأسفانه از شدت گرسنگى خوابم نمى برد. یك دفعه فردى كه با من آشنا بود و نامش حاج رضایى اربابى بود و طلبه، در زد، در را باز كردم. او پس از لحظه اى درنگ از من خواست كه ۶ دینارش را بگیرم تا كارم راه بیفتد، تعجب كردم، چون كسى از وضع و زندگى من خبر نداشت، وقتى علت را جویا شدم، حاج اربابى گفت: به من الهام شده بود و حالا آمده ام تا این چند دینار ناقابل را به صورت قرض از من دریافت كنى و به امورات خود برسى.
هنوز باورم نمى شد كه دستى از غیب به یارى من آمده بود. پس از گرفتن دینار به مغازه اى رفتم و احتیاجاتم را رفع كردم. پس از آن بود كه وضعم بهتر شد و اوضاع مالى ام تغییر كرد. در نجف ماندم و از برگشتن صرف نظر كردم. پس از چند سال یادگیرى دروس فقه و اصول در سال ۱۳۳۰ به ایران برگشتم.»
ابوالقاسم گرجى با آنكه در این كهنسالى به لرزش افتاده و از درد پایش شكوه مى كند، وقتى یاد روزهاى دور گذشته مى افتد، با همان شور جوانى مى گوید: «پس از برگشت از نجف سه ماه در مدرسه فیضیه در قم به تدریس پرداختم، سپس براى اینكه در جایى بتوانم تدریس كنم و مدرك داشته باشم و سر و سامانى به زندگى ام بدهم، در كلاسهاى متفرقه آن زمان شركت كردم تا تصدیق مدرسى را داشته باشم. آن زمان امتحانى به نام مدرسى بود و بدین صورت بود كه اگر كسى تصدیق ششم را داشت، مى توانست در این آزمون شركت كند و دیپلم دریافت كند. من در این امتحان شركت كردم و از قضا شاگرد اول نیز شدم. از این جهت بود كه در سال ۳۰ شروع به تدریس مكاسب، كفایه و خارج در مدارس گوناگون و منزل كردم و از سال ۳۲ نیز به تدریس ادبیات فارسى و عربى در دبیرستانها پرداختم.» عینكش را بر مى دارد، خستگى چشم هایش را مى گیرد و ادامه مى دهد: «آن زمان آنقدر به تحصیل علم و تدریس آن به دیگران سرگرم بودم كه زندگى جارى را از یاد برده بودم. راستش پدرم ازدواج را به یادم آورد! این گونه بود كه در سن ۳۶ سالگى و در سال ۱۳۳۶ ازدواج كردم و حالا صاحب دو فرزند هستم... پدرم آقا شیخ محمدحسن رزاز، اهل تهران بود و مردى متدین و متعهد و علاقه مند به علما و فقها.»
او سهم به سزایى در موفقیت هایش در علم و زندگى دارد. حالا پس از سالها از اینكه در این رشته درس آموخته و درس داده، بسیار راضى و خشنود است.
در سال ۳۷ بود كه براى تدریس به دانشكده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران راه یافت و همزمان شروع به تحصیل در همان دانشكده كرد. تدریس دروسى همانند ادبیات، فقه و اصول در دانشكده الهیات و معارف اسلامى و پس از آن تدریس در سایر دانشكده ها.
ابوالقاسم گرجى به خود قول داده بود كه هرچه در محضر عالمان بز رگى چون شیخ محمدعلى كاظمى و آیت ا• خویى آموخته در «طبق اخلاص» بگذارد و تقدیر دین او را ادا كرد و این چنین بود كه در سن ۸ ـ ۳۷ سالگى با توجه به اینكه فقط لیسانس داشت، از او خواهش كردند در چند دانشكده به دانشجویان در سطح دكترا هم درس بدهد و همزمان به ادامه تحصیل بپردازد.
شناخت علما و فقها از او باعث شد كه موفقیتهاى چشمگیر او بیش از پیش شود. گرجى در سال ۴۲ موفق به اخذ دكتراى فلسفه و حكمت اسلامى از دانشگاه تهران شد. پس از چنین شایستگى، مسؤولان دانشكده حقوق دانشگاه تهران از او دعوت به همكارى كردند و این گونه بود كه وى رسماً به دانشكده حقوق منتقل شد و به صورت رسمى به تدریس پرداخت.
او در سال ۵۲ موفق به ارتقا به مقام استادى دانشگاه تهران و مدیریت گروههاى مختلف آموزشى دانشكده هاى علوم انسانى دانشگاه تهران شد. در سال ۶۱ نیز ریاست دانشگاه تهران را به دست گرفت و از آن سالها عضو پیوسته فرهنگستان علوم شد.
ابوالقاسم گرجى پس از سالها تحقیق و تدریس در امور فلسفى بیش از ۲۰ جلد كتاب در فقه و اصول نگاشته و چندین كتاب زیر چاپ دارد، همچنین بیش از ۱۳۰ تا ۱۴۰ مقاله در باب مسائل مختلف حقوقى به چاپ رسانده است.
«در سالهاى نوشتن، حاشیه هاى بسیارى بر متون كهن نوشتم و تصحیح كردم و مقدمه و پاورقى بسیارى به آنها افزودم. مثلاً تفسیر جوامع الجوامع من جزو كتاب سال و كتاب ده ساله اول انقلاب شد و چندین جایزه و لوح تقدیر به خود اختصاص داد.»مسائل هامه من مسائل الخلاف، تصحیح و تعلیق و تحقیق كتاب (الذریعه الى اصول الشریعه)، تفسیرى از مجمع البیان طبرسى با نام (جوامع الجامع)، صرف و نحو، ترجمه و تلخیص كتاب (عدة الاصول) شیخ طوسى، تحول علم اصول فقه، تاریخ فقه و فقها، منابع و قواعد فقه، نگارش مقالاتى در مجلات و منابع معتبر از قبیل دایرة المعارف بزرگ اسلامى، دانشنامه جهان اسلام و... از جلمه آثار و كتب به چاپ رسیده از ابوالقاسم گرجى است.
«از همان اول كودكى عاشق حقوق بودم، آن سالها وقتى مى گفتند علم، فقط حقوق و فلسفه را مى شناختند و حالا پس از ۶۰ سال تحصیل و تدریس، همچنان شوق و علاقه ام كم نشده و خسته نیز نشده ام.»