بالاخره بعد این همه رفت و آمد تونستیم حکم جلب به همراه ورود به منزل با استخدام کلید ساز رو از قاضی بگیریم و تایید ریس دادگستری بخشی رو هم که نیابت قضایی به اونجا ارجاع شده بود اخذ کردیم
همه چیز را تمهید کردیم برای روز پنجشنبه ، با سه مامور کلانتری و یک کلید ساز حرفه ایی هماهنگ کرده بودم که سر ظهر بریم تو محل و بتونیم محکوم علیه پرونده رو دستگیر کنیم!
لازم به ذکره که این دفعه ی ششم بود که برای جلب این محکوم متواری اقدام میکردم و سه مرتبه هم قبلا وارد منزلش شدم !حتی یک بار صبح خیلی زود برای غافلگیری اقدام کردیم بازم حضور نداشت اما هیچوقت با کلیدساز و بی اجازه وارد منزل نشده بودیم!
اما این پنجشنبه فرق داشت ! همه چیز مهیا بود برای دستگیری !
ساعت یک بعد ظهر پنج شنبه من به همراه سه مامور درجه دار کلانتری و کلیدساز جلوی درب شخص مورد نظر حاضر شدیم
کلیدساز درب اصلی ساختمون رو در عرض سه ثانیه باز کرد باید تا طبقه سوم بالا میرفتیم وقتی رسیدیم پشت در تا کلیدساز خواست سوزن بندازه تو قفل یه زن سن بالا درب رو باز کرد تا دید مامور پشت دره خواست که درو ببنده ستوان یک پاشو گذاشت لای درو مانع بستن درب شد ....
در یک اقدام ناگهانی مامورا با شدت عمل وارد منزل شدن و ماجرا ازینجا شروع شد...
من و کلیدساز بیرون موندیم چون احتمال درگیری زیاد بود
چون پسرای محکوم قبلا تهدید به ضرب و شتم و خون ریزی کرده بودن!!!
بعد چند لحظه دیدم صدای داد و بیداد چند زن به آسمون میرسه و شروع کردن به فحاشی و ماموران هم متقابلا سرشون داد میزدن ...منکه دیدم اوضاع بغرنجه و خبری از مامورا نمیشه ...به کلیدساز گفتم درب رو باز کن برم داخل ببینم چه خبره !
وقتی وارد شدم با اینکه اوضاع ملتهب بود ولی دست کمی از کمیک نداشت...
داخل منزل خبری از محکوم ما نبود سه تا زن که ظاهرا دوتاشون دخترای محکوم و یکیشونم مادرش بود هر کدوم یه ابزار اشپز خونه بدست و درحالیکه همچنان دارن به مامورا فحش و بدوبیراه و داد و بیداد میکنن با زدنشون مانع اجرا حکم میشن ....
وقتی من وارد شدم مادر محکوم به سمت من حمله ور شد و میخواست با انبردست بهم اسیب بزنه ...
خلاصه بااینکه اون خانوما با هتاکی و حمله میخواستن مانع اجرای ما بشن ما کار خودمون رو کردیم ...منم که برای اینکه جان سالم بدر ببرم به مامور گفتم اگر یکدفعه دیگه سمت من نزدیک بشن دست بند بزن ببریمشون کلانتری !!
چاره ایی نبود خیلی یاغیانه برخود میکردن و نهایتا پنج تا مرد جنگی !!! رو تونستن از خونه بیرون بکنن و تا خود درب ساختمون با ابزار الات جنگیشون دنبالمون کردن...
همه اتفاقات صورت جلسه شد و براشون خیلی گرون تموم میشه ولی مساله ایی که خیلی ذهن منو تا الان درگیر کرده اینه که اینها حالا زن هاشون بودن اگر مرداشون بودن چه بلایی سرمون میومد....
خدا رحم کرد بهمون...ولی من هرگز تسلیم نمیشم