بازرس مزرعه
تاریخ : 95/7/28
تنظیمات متن :
      رنگ پشت متن
      سایز متن
   21
بازپرس مزرعه

 

ساعت 1 بامداد یکی ازروزهای سرد پاییزی بود ، شب سایه سیاه خود را همه جا گسترانده بود. با اینکه پاسی از شب گذشته بود اماتصویر پرونده هایی که به بن بست رسیده اند وفکر اینکه چه اقدامی در مورد آنها باید انجام داد خواب را از چشمانم ربوده بود. در افکار خود غوطه ور بودم که تلفن کشیک زنگ میخورد رئیس دایره جرائم جنایی پشت خط بود تماس وی با تلفن کشیک در این موقع شب حکایت از وقوع جنایتی مهم  داشت جواب او را دادم

سلام جناب آقای بازپرس

سلام علیکم .بفرمایید

 ببخشید این موقع شب مزاحم شما شدم .

 خواهش می کنم بفرمائید

 آقای بازپرس. جوانی بیست ساله در اثر درگیری از ناحیه گردن  با چاقو زخمی شده شاهرگ او بریده و احتمال فوت ا و زیاد هست

 ضارب او مشخص هست؟ نه .قربان فقط طبق  اظهارات دوستانش که همراه او بودند درگیری با یک کاروان عروسی بوده است. درگیری به حدی شدید بوده که مشخص نیست چه کسی او را مورد ضرب و جرح قرار داده است

 صاحب عروسی مشخص است چه کسی است ؟ خیر قربان مشخص نیست .

الان کجا هستید ؟ بیمارستان هستم .

همانجا باشید خودم را می رسانم

چشم قربان خداحافظ شما

 خدانگهدار.

سریع خودم را آماده کردم و به سمت بیمارستان حرکت کردم همه جا تاریک بود هوا چند روزی سرد شده بود و معمولاً تا بعد از ساعت 11 هیچکس در خیابان ها  تردد  نمی کرد مغازه ها هم اکثراً بسته بود بعد از حدود نیم ساعت خودم را به بیمارستان رساندم سروان حیدری رئیس دایره جرائم جنایی منتظر بود سلام کرد و به همراه هم  به داخل بیمارستان رفتیم بیمارستان شلوغ شده بود . پیرزنی حدوداً 50 ساله روی سر و صورت  خود می زد و اه وناله  می کرد ظاهراً مادر همان پسر جوان بود چند جوان نیز در حالی که سر خود را زیر انداخته بودند باصدای بلند گریه می کردند. صدای آه و ناله و هق هق گریه آنها توجه همه رابه خود جلب میکرد. به سمت اتاق عمل رفتم  کسی را به داخل راه نمی دادند حدود ده دقیقه ای منتظر بودیم که پزشک از اتاق عمل بیرون آمد به سمت او رفتم و خودم را معرفی کردم . در مورد وضعیت مصدوم از او سوال کردم سرش را به نشانه تاسف تکان دادومانندهمه پزشکانی که ازنجات جان بیمارعاجزودربرابرمشیت وتقدیرالهی ناتوان میمانند جواب میدهد: آقای بازپرس ماتمام تلاش خود را کردیم ولی متاسفانه خون زیادی ازاو رفته بود شاهرگش بریده بودنتوانستیم کاری برای او بکنیم

جسد را به سردخانه منتقل کردند.پزشک قانونی درمحل حاضر میشوددرمعیت پزشک ازجسد معاینه میشود. یک جراحت بسیار عمیق در ناحیه گردن او به چشم میخورد. رگهای گردن مشخص بود آثار خون روی کف دستهای وی نیز به وضوح مشاهده میشد که احتمالاً موقع ضربه خوردن ازناحیه گردن محل جراحت رابادست گرفته بود که جلوی خون ریزی رابگیرد. مشاهده جوان 20 ساله و چهره معصوم او واقعا تکان  دهنده بود. یکی از دوستان مقتول به علت ضربات وارده به سر و صورت بستری شده بود بایدفوراً از او تحقیق می شد با پزشک معالج صحبت کردیم از نظر پزشکی مشکلی برای بازجویی از وی وجود نداشت .

اسم: احمد

نام خانودگی:.....

سن :23

در مورد نحوه درگیری به طور مشروح توضیح دهید

من به همراه دوستم رضا (مقتول ) بودم مریض بود درد معده شدیدی گرفته بود و او را به بیمارستان بردم بعد از این که دکتر او را معاینه کرد داروها را گرفتیم و با موتورسیکلت به طرف منزل می رفتیم . در مسیر به یک کاروان عروسی برخورد کردیم چند نفربا یک ماشین سمند به همراه کاروان عروسی بودند سرشان را از پنجره ماشین بیرون کرده بودند به سرعت از کنار ما گذشتند و شروع به توهین کردند ما به راه خود ادامه دادیم فکر کنم مست بودند به آنها اعتراض کردیم ولی جلوی ما را گرفتند و ما مجبور شدیم توقف کنیم به محض پیاده شدن به طرف ما حمله کردند.باوساطت چند نفردرگیری تموم شد امابعدازحدود200مترکه حرکت کردیم دوباره جلوی ماراگرفتندو باما درگیرشدند وقتی که  دیگر همراهان  سمند متوجه درگیری شدند پیاده شدند حدود 20 نفر بودند یک نفر از آنها از خودروی خود پیاده شد و با قفل فرمان به صورتم زد نفهمیدم چه شد  ولی قبل از اینکه مرا بزند دیدم که چند نفر با رضا درگیر بودند و رضا برای دفاع از خود کمربند خود را در آورده بود و تو هوا می چرخاند .چیز دیگری یادم نمی آید از مسئولین بیمارستان تحقیق می شود جسد مقتول را چه کسی به بیمارستان رسانده بود؟شخصی  را معرفی کردندکه راننده پراید بود و بعد از رساندن مقتول در محوطه بیمارستان  منتظر مانده بود . از وی تحقیق می شود می گوید: من داخل شهر بودم دور فلکه بودم که دیدم شلوغ شده بود . درگیری شدیدی بود توقف کردم  یک دفعه جوانی به طرف من آمد در حالی که دستش دور گردنش بود گیج شده بود به من گفت که تورو خدا مرا به بیمارستان برسان درگیری که شده بود دیدم که چند نفر دور او را گرفته بودند و او هم کمربند را دور دست گرفته و دور خود می چرخاند و از خود دفاع می کرد و یک نفر درمقابل او بود چیزی در دست داشت که به سمت او پرتاب کرد و او را زد دقیقاً ندیدم چه . بود چیزی شبیه شیشه یا بطری بود.آدرس و شماره همراه او را توسط سروان حیدری در برگ بازجویی قید می شود.

اولین اقدام شناسایی ضاربین بود . ساعت حدوداً 3 شب شده بود .نباید تاخیر کرد . مسیر حرکت کاروان از طرف تالار بوده است احتمال اینکه عروسی در آن تالار برگزار شده بود وجود داشت مامورین جهت بررسی موضوع به تالار می روند حدس مادرست بوده مراسم در تالار برگزار شده بود . مجوز برگزاری مراسم از مسئول تالار  اخذ و صاحب عروسی شناسایی می شود . با توجه به موضوع پرونده دستور احضار وی صادر می شود مامورین به منزل وی اعزام می شوند آقای سلیمی صاحب مراسم عروسی احضار و از وی تحقیق می شود در همان تحقیقات اولیه به موضوع درگیری اعتراف می کند ، اما اظهار می کند که خودش در درگیری نبوده است .برای شناسایی شرکت کنندگان در نزاع نیاز به بازبینی فیلم مراسم عروسی بود سروان حیدری پیشنهاد می کند که فیلمبردار شناسایی و با بررسی و نشان دادن آن به احمد می توانیم شرکت کنندگان در درگیری را شناسایی کنیم ، فیلمبردار شناسایی احضار و فیلم جشن عروسی (مردانه) در حضور وی و صاحب عروسی واحمد دوست مقتول بازبینی می شود . به محض روئت فیلم احمد 5 نفر از شرکت کنندگان در درگیری که شروع کننده درگیری بودند را شناسایی می کند از صاحب عروسی اسم و مشخصان و آدرس کامل آنها اخذ و دستور جلب نامبردگان با توجه به ضرورت و فوریت امر در همان ساعات اولیه صبح صادر می شود مامورین در اجرای دستور قضائی متهمین را جلب می کند د رتحقیقات اولیه به شرکت در درگیری اعتراف لکن هیچکدام قتل را به گردن نمی گیرد. در نزاع های دسته جمعی که نعداد شرکت کنندگان نیز زیاد باشد امکان شناسایی قاتل به راحتی وجود ندارد و متهمین به اتهام شرکت در نزاع دسته جمعی منتهی به قتل عمدی قتل به زندان معرفی می شوند .

جسد در سردخانه بود وهنوزتحویل خانواده مقتول نشده بود. پزشکی قانونی نظر خود را در خصوص علت تامه مرگ اعلام نمود .بریدگی شریانهای حیاتی  گردن در اثر اصابت جسم تیز و ضخیم. پس  نیازی  به ابقاء جسد نبود . جواز دفن صادر و جسد تحویل اولیاء دم می شود .

رضا در سن 22 سالگی با هزاران آرزو و امید در یک  روز سرد و پائیزی در خاک سرد،زیرخاروارها خاک دفن می شود . روز تشیع جنازه او، روز دلگیری بود صدای ناله مادر و ضجه های خواهران او اشکهای برادران و دوستان او صحنه دردناکی را   به وجود آورده بود . جوانی که در یک لحظه شیطانی تمام آرزوهای او از بین می رود و باید با زندگی وداع کند آن هم چه وداع تلخی  .

 تحقیق برای شناسایی قاتلین به نتیجه نمیرسد. هر 5 متهم منکر ارتکاب قتل بودند چند متهم دیگر نیز شناسایی که به شرکت در نزاع دسته جمعی اعتراف ، لکن قتل را منکر می شوند .راننده پراید که مقتول را حین  در گیری مشاهده کرده بود هیچکدام از متهمین را به عنوان قاتل شناسایی نمی کند . مواجه حضوری احمد با متهمین نیز کمکی در جهت شناسایی قاتل نمی کند . یک هفته از وقوع قتل گذشته بود لکن قاتل شناسایی نشد هرچند که قاتل محصور در بین عده ای مشخص است . روز نهم که مصادف با روز جمعه بود در حال تدریس در دانشگاه بودم که مامور پرونده تماس می گیرد و از شناسایی و دستگیری قاتل خبر می دهد ، خبربه ظاهرخوشحال کننده بود . در هر حال هیچ خبری به اندازه دستگیری متهم یک پرونده آن هم پرونده قتل خوشحال کننده نیست از مامور پرونده خداحافظی کردم و بعد از پایان کلاس به پلیس آگاهی رفتم تا از متهم بازجویی کنم اما مامور پرونده اعترافات کامل متهم را گرفته بود .آلت قتاله نیز با راهنمایی متهم کشف می شود ، چاقویی از داخل منزل متهم به عنوان آلت قتل ضمیمه پرونده می شود یک نفر نیز از  بستگان قاتل به عنوان شاهد معرفی و شهادت  میدهد که صحنه قتل را به چشم خود دیده است .

جعفر به قتل اعتراف کرده بود

محمد نیز به عنوان شاهد صحنه قتل بود

بنابراین پرونده کشف شده محسوب می شد و همه چیز برای تفهیم اتهام و بازداشت موقت متهم آماده بود  .

اما چند موضوع باعث ایجادشک وتردید  درصحت  اعترافات جعفر بود :

1-جعفر بدون اینکه کسی اسمی از او برده باشد و نام او در پرونده باشد فی البدائه خود را به پلیس آگاهی معرفی و به قتل اعتراف می کند ، کمتر متهمی است که چنین کاری را انجام بدهد و خود را به کام مرگ(قصاص) ببرد چنین متهمی معمولاً در اسرع وقت متواری و خود را از دید ماموررین مخفی می کند چه برسد به اینکه خود را به مراجع انتظامی معرفی و به قتل اعتراف کند .

2- جعفر چهارده سال و ده ماه بود و در بازجویی های خود روی این موضوع تاکید می کرد که من بچگی کردم کمتر از 15 سالم هست و اشتباه کردم و ....

3-شاهد معرفی شده یعنی محمد از بستگان نزدیک جعفر هست و در پرونده ها کمتر  اتفاق می افتد که شاهد قتل از بستگان قاتل باشد و علیه بستگان نزدیک خود و به نفع غریبه ای شهادت دهد.

4-اظهارات جعفر با اظهارات محمد در خصوص نحوه ارتکاب قتل ، محل زدن ضربه و نحوه آن با نظر پزشکی قانونی متفاوت بود هرچند که برای رفع این تناقض ها باید سرصحنه قتل رفت و در آنجا صحت یا سقم موضوع اعتراف بیشتر مشخص خواهد شد . با توجه به اعترافات متهم و شهادت شاهد و لزوم حضور در صحنه قتل دستور بازداشت متهم به مدت 24 ساعت صادر شد ، موقعی که متهم را به بازداشتگاه می فرستادند جمله ای گفت که شک مرا بیش از پیش کرد. رو به من کرد و گفت آقای قاضی من کمتر از 15 سالم هست نباید بازداشت شوم. حس کردم باید دسیسه ای درکارباشد .با پزشکی قانونی تماس گرفتم که بعد از ظهر جهت بازسازی صحنه قتل حاضر شوند ساعت چهار بود که رئیس پلیس آگاهی دنبال من آمدند و به سر صحنه رفتیم متهم به همراه مامورین دایره جنایی به محل اعزام شده بود همانطور که پییش بینی می شد متهم قادر به بازسازی صحنه قتل نبود . ضربه به ناحیه گردن وارد شده بود و مشخص بود که درگیری از روبرو بوده است . اما متهم می گفت که مقتول در حال درگیری با پسر عمویم بود که من از پشت سر آمدم و ضربه ای را به او وارد کردم این حرف او از دو حیث مردود بود اولاً اینکه ضربه از روبرو وارد شده بود ، ثانیاً مقتول نسبت به متهم قدبلندتر بود و چنانچه ضربه هم از پشت سر به مقتول وارد شده بود به لحاظ کوتاهتر بودن متهم نمی توانست  به گردن وآن هم ناحیه جلوی گردن اصابت کند  .پزشکی قانونی که درمحل نیز حضور داشت اصابت ضربه از ناحیه جلوی گردن را تائید می نماید . مورد دیگری که باعث می شد اعترافات متهم مورد شک و تردید قرار گیرد این بود که متهم اظهار می دارند که قتل به وسیله چاقوی (تیزبر) صورت گرفته و دو عدد چاقوی تیزبر را نیز تحویل مامورین داده است. این اظهارات نیز از چند جهت مردود است .اولاً :آلت قتل چنانچه پزشکی قانونی نیز نیز تائید کرده بود شی تیز و لبه پهن مانند قمه واقع شده است ، پزشکی قانونی اظهارات متهم را در همان محل بازسازی  و در پاسخ به پرسش ما که ایا تیزبر می تواند آلت قتل باشد ، رد کرد. ثانیاً هیچ گونه لکه خون روی چاقو به دست نیامد و این در حالی است که متهم در اظهارات خود به شستن چاقو اشاره ای نکرده بود . تنها به این اکتفاء کرده بود که بعد از قتل چاقو را درجیب خودم گذاشتم و به منزل رفتم وقتی به منزل رسیدم چاقو را داخل اتاق از جیب خودم در آوردم و زیر کمد گذاشتم ،ثالثاً در بازرسی جیب کاپشن متهم هیچ گونه لکه خونی بدست نیامد . شدت ضربه و فوران خونی که از گردن بود بدون شک چاقو پر از خون بود و اگر در جیب  خود می گذاشت حداقل جیب کاپشن وی خونی می شد بنابراین اظهاراتش با واقعیت منطبق نبود .اما آنچه که بیشتر شک  و تردید ما را بیشتر کرد اظهارات شاهد قتل بود محمد به عنوان شاهد قتل اصرار بیش از حد وی به قاتل بودن جعفر داشت .

اظهارات وی در خصوص محل وقوع قتل با آنچه که ما در صحنه قتل مشاهده کرده بودیم مطابقت نداشت و تقریباً یکصدمتری اختلاف وجود داشت . پس از بازسازی صحنه قتل متهم 24 ساعت تحت نظر قرار می گیرد . روز بعد نزدیک ظهر بود که متهم در معیت مامورین پرونده وارد شعبه می شود .از مامور پرونده می خواهم که ما با متهم تنها بگذارد . مجدداً در مورد قتل از او تحقیق می شود و جعفر همان اظهارات قبلی خود را می گوید . حرف او در خصوص سنش و اینکه مسونیت کیفری ندارد ذهن مرا مشغول کرده بود . احتمال وجود تبانی  می رود.یکی از مامورین  که شب قبل با من تماس گرفته بود این موضوع را به من گفته بود ، این احتمال را تقویت می کرد قانون مجازات اسلامی را باز کردم و ماده 49 قانون را برای متهم خواندم . سن مسونیت کیفری در قوانین ایران بر اساس سال قمری است متهم 14 سال و 10 ماه شمسی داشت که 15 سال و 2 ماه قمری می شد . این موضوع را به او گفتم و از او خواستم که حقیقت را به من بگوید بعد از چند پرسش و با توضیح موضوع و نیز بیان مجازات قتل عمدی که قصاص هست متهم شروع به گریه کردن کرد ، احتمال ما درست بود از او خواستم واقعیت را آنطور که هست بگوید:

آقای قاضی من در درگیری بودم ولی خدا را شاهد میگیرم که من مرتکب قتل نشدم .مقتول با پسر عمویم  درگیر شده بود خیلی شلوغ شده بود من ندیدم چه کسی او را زد .به خاطر پدرم اقرار کردم چون پدرم در درگیری بود و بازداشت شده بود گفتم اقرار کنم قبل از اینکه خودم را معرفی کنم، یک شب بزرگان فامیل نشسته بودند یکی پیشنهاد داد جعفر در درگیری بوده اما سن او کمتر از 15 سال است و مجازات نمی شود ، اگر اعتراف کند فقط دیه است دیه را می دهیم و همه چیز تمام می شود. بقیه نیز آزاد می شوند بعد به من گفتند چگونه اعتراف کنم و چه بگویم . من هم خودم را معرفی کردم و اعتراف کردم ولی خودم نکشتم.

با اعتراف او به این امر ، مامور پرونده را صدا زدم و موضوع را به او منعکس کردم ، مراتب صورتجلسه می شود . جعفر به اتهام شرکت در نزاع دسته جمعی به زندان معرفی می شود. واکنون قاتل محصور بین عده ای خاص هست .هجده نفر در پرونده دستگیر می شوند .همه آنها به اتهام شرکت در نزاع دسته جمعی منتهی به قتل  بازداشت شده اند.

تنها سرنخ ما راننده پراید بود که درگیری را دیده بود . به صورت غیرمستقیم همه متهمین به روئت او می رسند اما هیچکدام را شناسایی نمی کند و باید شخص دیگر نیز در درگیری حضور داشته باشد.

محمد بعنوان شاهد قتل بود اشخاص دیگری در درگیری شناسایی نمی شود تمام شک ما به محمد بود . باید درخصوص موضوع از وی مجدداتحقیق کرد.محمد احضار می شود و در خصوص نحوه درگیری از وی تحقیق می شود.همان اظهارات اولیه خود را تکرار می کند اما وقتی که انکار جعفر و علت اقرار رابه وی تفهیم کردیم جا خورده سعی می کرد که بر خود مسلط شود رو به سروان حیدریان کرد و گفت جناب سروان خودم دیدم که جعفر با چاقو به مقتول ضربه زد ، از وی بازجویی می شود .

س: آقا محمد... شما در درگیری حضور داشتید ؟ ج: نه من فقط نظاره گر درگیری بودم

س: طبق اظهارات شما جعفر بامقتول درگیر بود، شما که پسر عموی جعفر بودید چطور به حمایت از او در درگیری شرکت نکردید ؟

ج: چون دیدم چاقو در دستش بود و عده ما زیاد بود در درگیری شرکت نکردم .

س: شما به همراه چه کسی در کاروان عروسی بوده اید؟

ج: به همراه پدر و مادرم بودم که وقتی درگیری شد من پیاده شدم ولی پدر مادرم نبودند س:خودروی پدرتان کجا توقف کرده بود ؟

ج: سی چهل متر با محل درگیری فاصله داشتیم .

س: آیا غیر از شما کسی صحنه ضربه خوردن مقتول را مشاهده کرد؟

ج: نمی دانم خیلی شلوغ بود ولی من دیدم

س:ولی شخصی که ضربه خوردن مقتول را دیده بود با جعفر مواجه حضوری شد اظهارات وی این بوده که قاتل جعفر نبوده خود جعفر نیز قتل را انکار کرده است . در این خصوص چه می گویید .

ج:نمی دونم شاید شاهد خوب ندیده باشد و جعفر هم از ترس انکار کرده باشد .

س: نمی خواهی واقعیت را بگویی برای چی به دروغ شهادت داده اید ؟

ج: نه من به دروغ شهادت ندادم آنچه را که دیدم گفتم .

فعلا ً دلیل برای بازداشت او وجود نداشت ، فیلم بازجویی رضا و بازسازی صحنه قتل را داشتیم ، فیلم را به احمد دوست رضا که خود در درگیر بوده نشان دادیم و از او خواستیم ببیند که آیا محمد در درگیری بوده است یا خیر ؟ به محض مشاهده فیلم احمد دست رومحمد می گذارد و می گوید این آقا هم در درگیری حضور داشته است جزو حمله کنندگان بوده است . ما در دو مرحله در گیر شدیم مرحله اول فقط لفظی بود که ما را از هم جدا کردند اما درگیری دوم که در حدود دویست متری درگیری اول بود. قبل از اینکه ضربه به من بزنند من این اقا را در درگیری دیدم. اظهارات او برای احضار مجدد محمد کافی بود ، محمدمجدداً احضار میشود. حدود سی و شش روز از قتل گذشته بود بعدازظهریک روزسرد وبارانی پاییزی مامور پرونده با من تماس می گیرد آقای بازپرس محمد پس از بازجویی مفصل که از او می شود به موضوع قتل اقرار می کند. به ایشان گفتم اظهارات او را صورتجلسه کند ساعت حدود 7 شب بود با توجه به اقرار متهم به قتل و شرکت او در نزاع دسته جمعی دستور بازداشت او صادر می شود . در علم حقوق صرف اقرار کفایت نمی کند به عبارتی اقرار در حقوق کیفری موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد ، یعنی طریقی است برای کشف حقیقت و قرائن وامارات دیگر باید آن را تائید کند . چه بسا فرد متهم در دادگاه انکار می کند اگر قرائن دیگری همراه اقرار باشد که صحت آن را تائید کند می تواند موجب علم قاضی واقناع  وجدانی دادگاه باشد . از این لحاظ باید اقرار او را باواقعیت منطبق کنیم . از این رو بازسازی صحنه قتل میتواند مطابقت یاعدم مطابقت اقرارباواقعیت رابرای بازپرس روشن کند .اقدامات دیگری نیز ضروری بود.اولین اقدام کشف آلت قتاله بود.محمد در خصوص قتل اظهار کرده بود که با شیشه شکسته قلیانی مرتکب شده است وآن را پس از ارتکاب قتل روی چمن های اطراف انداخته است . با راهنمایی اوشیشه شکسته قلیان کشف می شود . هرچند که به علت بارندگی شدید و گذر زمان لکه خونی روی آن نبوده اما با نظر پزشک قانونی که آلت قتل را شی تیز و برنده با لبه کلفت دانسته مطابقت داشت. همان روز با ارسال آلت قتاله نظریه پزشکی قانونی بر این بوده که با توجه به معاینه جسد شیشه شکسته قلیان می تواند آلت قتاله باشد . نوبت به بازجویی از محمد بعنوان قاتل می شود.

س: اسم : محمد

نام خانوادگی:...............

نام پدر:.............

سن : 18 سال

س: شما در اظهارات خودتان به قتل عمدی مرحوم رضا..اعتراف نمودید با توجه به محتویات پرونده ، گزارش مرجع انتظامی ، اعترافات شما درمرجع انتظامی ، کشف آلت قتاله ، نظریه پزشکی قانونی مبنی براینکه شیشه شکسته قلیان مکشوفه می تواند آلت قتاله باشداتهامتان دایربرقتل مرحوم رضا.. به شما تفهیم می شود ، چه دفاعی دارید؟

ج: : قبول دارم ، من کشتم

محمد سرش را پایین می اندازد احساس ندامت و پشیمانی ازچهره اش معلوم و هویدا بود.

ادامه میدهد:قبول دارم من کشتم و اظهاراتم مبنی بر اینکه جعفر قاتل بوده دروغ است می خواستم قتل به گردن او بیفتد تا من محکوم نشوم . من  به همراه پدر و مادرم و زن بردارم و زن دایی ام با ماشین پدرم که پیکان سفید با خط نارنجی بوده است بودیم وقتی رسیدم به فلکه دیدم که دعوا بود و دو نفر از بستگانم امیر و حمزه با مقتول و دوست ایشان درگیر بودند . درگیری اولیه لفظی  بود،من سرفلکه پیاده شدم و به آنها نزدیک شدم و قصد جداکردن داشتم دعوای اولیه تمام شد .سوار ماشین شدم و حرکت کردیم  صد ، دویست متری نرفته بودیم که که دوباره درگیری شد ، مقتول آنجا بود به سمت من آمد که درگیر شود من ترسیدم .یکی از افرادی که در کنار جدول ایستاده بود یک شیشه قلیان دستش بود آن را از دست او گرفتم،  اول به موتوری که روی آن سوار شده بود زدم اما نشکست بعد آن را به جدول زدم شکست، به طرف او حمله کردم و با همان شیشه که شکسته بود به گردن او زدم آن  را شکستم که او بترساتم اما می خواست با من درگیر شود که او را زدم . بعداز اینکه اورا زدم  ازتکاپو افتاد دستش را روی گردنش گذاشت به من نگاهی انداخت. رویش رابرگرداتد
و تلوتلوخوران راه میرفت .وقتی اورادیدم  ترسیدم و فرار کردم  . درحین فرار شیشه قلیان را  روی چمنها انداختم  و سوار ماشین شدم.

 هرچند که اقرار او صریح و کامل بود اما بهتر بود که با پدر و مادرش مواجه حضوری شود . پدرش که دربازداشت بود تحت الحفظ به دادسرا آورده شد و مادرش نیز دعوت شد یک روز بعد از ظهر محمد و پدر و مادرش به همراه مامورین به دادسرا امدند.محمد وقتی پدر و مادر خود را دید خودش رادربغل مادرش انداخت وهق هق گریه میکرد.بعدازاینکه آرام شد از او خواستم در خصوص نحوه  وقوع  قتل توضیح دهد او هم آنچه را که اتفاق افتاده بود و قبلاً  به آن اعتراف کرده را مجدداً توضیح داد. مادرش درکمال ناباوری می گفت محمد واقعاً تو کشتی؟  محمد هم در حالی که گریه می کرد و در بغل مادرش بود جواب داد

بله مادر من کشتم ، همان لحظه که از ماشین آمدم پایین شما تو ماشین بودید من خودم او را زدم با شیشه قلیان او را زدم. یک جو خاصی درشعبه حاکم بود اظهارات محمد مشخص بود که از ته دل بود و واقعیت داشت . اگر یک درصد به قتل شک و تردید داشتم الان شکم به یقین تبدبل  شده بود اما من قاضی صادر کننده رای نیستم و علم باید برای قاضی صادر کننده حکم نیز حاصل شود . حصول علم بایداز طریق متعارف باشد با وجود قرائن وامارات.واین وظیفه بازپرس است که موجبات حصول علم رابرای قاضی دادگاه فراهم نماید.

آنچه را که دیدم صورت جلسه می کنم . خودم نیز از دیدن این صحنه تا حدودی متاثر شدم . پسری را می میدیدم که دربغل مادرش آرام گرفته و حرفهایی می زند که آخرش به قصاص و اعدام او ختم می شد  و مادر از این موضوع آگاه است و مادری را می بینم که پسرش را از دست رفته می دید . پدرمحمد نیزکه شاهداعترافات پسرش بودبه گوشه ای خیره شده بودوبه سرنوشت این اتفاق ناخواسته می اندیشید. چقدر سخت است در انتظار یک سرنوشت تلخ .

بعد از حدود یک ساعت آنها از شعبه خارج می شوند محمد و پدرش باید به زندان معرفی می شدند و مادرش نیز باید به منزلی می رفت که از شوهر و بچه اش خالی بود.

تحقیقات تقریبا به پایان خود رسیده بود تنها بازسازی صحنه قتل مانده بود و تیر آخری که برای این لحظه گذاشته بودم . مواجه حضوری قاتل و راننده پرایدی که مقتول را به بیمارستان رسانده و ضارب را دیده است .

 مواجه حضوری را در زندان انجام دادم .با رئیس زندان هماهنگی کردم گفتم چندنفر از متهمین پرونده که جوان بودند را داخل اتاق بیاورند شش نفرازمتهمین راآوردند. محمد نیز در بین آنها بود.سپس راننده پراید را آوردند. پیش خودم نشاندم از او خواستم به چهره هر شش نفر خوب نگاه کند می تواند ضارب را شناسایی کند او هم بدون هیچ گونه تعللی به محمد اشاره کرد و گفت بله ضارب همین پسر بوده است . من دیدم که  با مقتول درگیر و او را زد و تاکید کرد مطمئن هستم که خودش هست . محمد هم سرش را پائین انداخته بود و حرفی نمی زد بعد از مواجه حضوری نوبت به بازسازی صحنه قتل بود از همان زندان به همراه قاتل ، شاهد و مامورین تشخیص هویت به محل وقوع قتل رفتم قاتل صحنه قتل را به وضوح و به طور کامل تشریح داد .پرونده برای صدور قرار نهایی آماده بود بااعترافات محمد واظهارات شاهد وبازسازی صحنه قتل قرارنهایی صادروپرونده بسته می شود .

 یک لحظه غفلت، یک لحظه اشتباه، می تواند چه فاجعه بزرگی به دنبال داشته باشد. جوانی بیست ودو ساله ای که باهزاران امید وآرزو زیرخروارها خاک دفن شد مادری پیر ودلشکسته ای که بعدازفوت همسرش باحقوق بهزیستی وکمک خانواده اش بچه هایش رابزرگ کرده بود وچشم امیدش سه پسرش بودند حالا امیدش راازدست رفته میبیندو تا سالهای سال باید درسوگ فرزندش بشیند وزندگی تلخی راباید تجربه کند.محمد جوان 18ساله ای که باید درانتظارمحاکمه وچوبه دارباشد وخانواده او نیزباید درفراق ازدست دادنش ماتم بگیرند.

دوسال بعد محمد به قصاص محکوم میشود،رای نیز در دیوان عالی کشور تائید وبرای اجرا ارسال میشود .او باید به انتظار اجرای حکم قصاص یا به امید عفو و گذشت اولیاء دم می ماند.