قتلگاه اندیشه
تاریخ : 8 آذر 1396

تنظیمات متن :
      رنگ پشت متن       سایز متن
   21

موجود انسانی تا حدی به «شبکه‌ ارتباطات میان‌فردی» وابسته است که در صورت زندگی خارج از این شبکه-یعنی خارج از جامعه‌ انسانی- به موجودی دیگر بدل خواهد شد که از توان برقراری ارتباط به مدد زبان و به‌کارگیری ابزار بی‌بهره است. ما وجود انسانی خویش را مدیون ارتباط بین فردی هستیم، اما آیا ارتباطات (به معنای رد و بدل کردن معنا) به تنهایی ستودنی و مفید است؟ در این نوشتار به سویه‌های تاریک ارتباطات که مختص عصر حاضر هستند تمرکز می‌کنیم تا نشان دهیم آنچه موجبات هویت انسانی یافتن انسان را فراهم کرده و او را از لحاظ اندیشندگی و ابزارسازی به نوع برتر این کره‌ خاکی بدل کرده است، چگونه خود به دام اندیشه و خلاقیتش گرفتار شده است و «انسان» را به نسخه‌ای مشابه از «انسان‌ها» بدل کرده است. پرسش این است که ساحت جدید ارتباطات و معاشرت‌های مجازی چگونه ساحت اندیشه را متأثر می‌سازد و به بیان دقیق‌تر می‌فرساید؟


رسانه‌های معاصر دارای ویژگی‌های خاصی هستند، نخستین ویژگی آنان این است که به یکدیگر پیوند خورده‌اند و شبکه‌های «چندرسانه‌ای» را پدید آورده‌اند. «چندرسانه‌ای» تکنولوژی‌ای است که چه از جنبه‌ سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری، رسانه‌های مختلف (روزنامه، رادیو، تلویزیون، شبکه‌های اجتماعی مجازی و...) را با هم ترکیب می‌کند.


یکی از پیامدهای «چندرسانه‌ای شدن» که با دسترس‌پذیری رسانه‌ها توأم شده است افزایش خیره‌کننده‌ جذابیت‌های عمومی آن است. این جذابیت‌ها شمار کاربران نرم‌افزارهای مختلف (که جابه‌جایی داده بین آنها به سهولت انجام می‌پذیرد) را افزایش داده است و امروزه حتی در کشورهایی که به لحاظ تکنولوژی عقب‌مانده و مصرف‌کننده‌اند بسیاری از افراد به گوشی‌های هوشمند متصل به اینترنت دسترسی دارند.


ویژگی دوم امکان «شبه‌رسانه‌شدن» افراد است. افراد می‌توانند در شبکه‌های اجتماعی مختلف و بر بستر اینترنت جهانی همچون یک رسانه‌ عمل کنند، امکانی که به مدد توسعه‌ نرم‌افزارهای جدید و اکثراً رایگان همواره توسعه می‌یابد. هنگامی که توجه و تأیید مخاطبان نسبت به آنچه توسط فرد رسانه‌شده بازگو می‌شود نه به شکل توجه و تأیید چند فرد صاحب تخصص بلکه به شکل توجه و تأیید انبوهی از مردم است، معیارهای خشنودی از ابراز وجود نه بر صحت، حقیقت یا زیبایی آنچه ابراز شده است بلکه بر میزان کسب توجه مبتنی خواهد شد. این امر بی‌گمان قتلگاه اندیشه یا هنر (خصوصاً سنخ انتقادی آنها) است.


با در نظرگرفتن اینکه تأییدها و توجه‌ها در عرصه‌ روابط مجازی اکثراً در قالب نوعی «مبادله‌ لایک/ اشتراک‌گذاری/ فوروارد و...» انجام می‌گیرند، تاریکی فضا بیشتر به چشم می‌آید. شبه‌رسانه‌شدن انبوهی از مردم که با «مبادله‌ توجه» خشنود می‌شوند، چنانکه در ادامه شرح می‌دهیم، اندیشه را به سطحی‌ترین حد خود تنزل خواهد داد.


ویژگی سوم مفرط شدن حجم، تنوع و تعداد داده‌های قابل انتقال میان افراد است. شاید اگر می‌توانستیم امواج داده‌هایی را که هر روز در اطراف ما در حال جابه‌جا ‌شدن است ببینیم، دنیا چیزی جز تابلویی بشدت مخدوش نبود. حجم داده‌هایی که امروزه به شکل بالقوه و بالفعل در دسترس افراد است نسبت به همین دهه‌ اخیر بسیار زیاد شده است، فرد می‌تواند به سادگی از طریق اینترنت به انبوهی از محتواهای نوشتاری، صوتی و تصویری دسترسی داشته باشد. مخابره‌ همزمان داده‌های متنوع، از جدی‌ترین خبرها، بیانیه‌ها و مطالب مختلف گرفته تا سرگرم‌کننده‌ترین و کم‌ارزش‌ترین محتواها و نوعی تشنگی ذهنی به دانلود موجب شده است که فرصت تأمل و تعمق در مورد محتوا کاهش یابد.


به بیان «هربرت ا.سیمون» غنای بیش از حد داده‌ها، موجب فقر توجه و کاهش فهم عمیق دریافت‌کننده‌ می‌شود. مشکلاتی اخلاقی نیز در این میانه رخ می‌دهند: جدا از محتواهای غیراخلاقی و تعرض‌کننده به حریم خصوصی و نیز تحریف واقعیت توسط رسانه‌ها، مخابره‌ اخبار جدی و تأسف‌بار در کنار سرگرمی‌ها و امور بی‌اهمیت و به اصطلاح «آبکی» (مانند زندگی خصوصی سلبریتی‌ها) موجب خدشه به‌ شأن و کرامت انسانی می‌شود، چرا که در رسانه‌های عمومی-خصوصاً نسخه‌های جدید آن مانند کانال‌های تلگرام- اخبار فاجعه به مثابه ابزاری برای کسب فالوئر و دیده‌شدن بیشتر استفاده می‌شود و مخاطبان نیز که امکان ارسال مطالب را از طریق تلفن‌های همراه خود یافته‌اند به این شرایط دامن می‌زنند. بی آنکه صراحتاً به تمایز نخبه‌گرایانه‌ فرهنگ والا/ فرهنگ عامی رجوع کنیم، این نکته بسیار ملموس است که تبدیل شدن توده‌های عظیم مردم به کدگذار/کدگشای توأمان عرصه‌ فرهنگ (به بیانی دیگر تبدیل آنان به تولیدگر و مصرف‌گر توأمان محتواهای چندرسانه‌ای) زمینه‌ انحطاط اندیشه را فراهم می‌آورد. زیرا «مفرط‌ شدن حجم، تعداد و تنوع محتواهای مختلف»، «ارتباطات میان‌فردی مختلفی که قید و بند خاصی ندارد و با اختفای هویت موجب رهایی از بار فشار هنجارهای عمومی می‌شود» و «سهولت ارتباطات و دسترسی به محتواها» باعث فرسایش توجه و تعمق و نیز موجب مواجهه‌ گذرای مخاطب با داده‌ها و افراد می‌شود. در واقع انسان امروزی بیشتر از «حکمت» و پرسش‌های اساسی مربوط به «انسانیت»، مشغول «اطلاعات»(information) می‌شود.


فردریش نیچه می‌پنداشت که متون دارای مخاطب همگانی، متونی کم‌مایه و سطحی‌اند، زیرا یک اندیشه یا هنر متعالی فی‌نفسه اثری خاص است، یعنی با سایر رقبای خود متمایز است و همین «تمایز و تفاوتی که نه به‌آسانی آفریده می‌شود و نه به آسانی درک می‌شود» است که سبب متعالی شدن آن می‌گردد. چنین اندیشه‌ والایی ماهیتاً توسط همگان قابل درک و پذیرش نیست، زیرا مطمئناً با جهت‌گیری‌های نظری و عملی بسیاری از افراد متمایز و حتی متضاد است، درک عمیق آن به هیچ‌وجه با سهولت تام رخ نمی‌دهد و مستلزم پشتکار ذهنی شاق است.


ارتباطات میان‌فردی شکل‌گرفته در بستر رسانه‌های امروزی، نمادی از «همگانی‌کردن سطحی اطلاعات» است. همگانی‌کردنی که به شکل مواجهه‌ گذرا و نمایشی با ساحت اندیشه، در قالب‌هایی سطحی‌انگار و منحطی مانند «دلنوشته»، «جمله‌ قصار»، «تکست‌گرافی» و... رخ می‌دهد. در واقع هم بافتار تلگرامی تعاملات، به دلیل خصلت کوتاه‌مدت و سرگرمی‌وار خود، ماهیتاً قابلیت پرداختن به اندیشه‌های عمیق را ندارد و هم عموم مردم تمایلی به صرف وقت خویش برای کاری دشوار همچون اندیشیدن ژرف و به چالش‌کشنده را ندارند.


در این بافتار، از «اندیشه» جز تکه‌پاره‌هایی زرق و برق‌دار که افراد با «فوروارد» کردن آنها بین یکدیگر، توجه متقابل بیشتری کسب می‌کنند، باقی نمی‌ماند. به جای «اندیشیدن»، تظاهر به «اهل اندیشه بودن»، مبنای انتقال و «به اشتراک‌گذاری» محتواهای مختلف می‌شود.


در کشور ما، حرص و ولع به ایجاد کانال و گروه تلگرامی، کنشی است مبتنی بر «وسواس جلب توجه تعداد مخاطبان بسیار»؛ وسواسی که کاریکاتوری از رویکرد و عمل رسانه‌های بزرگ و کالاهای ویترینی آنها (یعنی سلبریتی‌ها) است. رسانه‌های بزرگ و سلبریتی‌ها به دلایل مختلف، بر اساس منطقی کمی‌گرا، هم و غم خود را به کسب مخاطبان بی‌شمار معطوف می‌کنند، پس طبیعی است هنگامی که پروردگان این فرهنگ مبتنی بر رسانه، امکان شبه‌رسانه‌شدن را پیش روی خویش می‌بینند اقدامی مشابه انجام دهند. کافی است در نرم‌افزاری مانند اینستاگرام جست‌وجوی کوچکی انجام دهیم، حجم دغدغه‌های سطحی گردانندگان پیج‌ها و سوت و کف‌های مجازی مخاطبان آنها سرسام‌آور است.


مارتین هایدگر، بر اساس چگونگی ارتباط انسان با روش‌های رایج (همگانی) اندیشه و کنش، میان «دازاین اصیل» و «دازاین هر روزه» تمایز قائل می‌شود. «دازاین روزمره یا غیر اصیل» انسانی است که تنها از الگوهای رایج و همگانی پیروی و خود را از مسئولیت اندیشیدن عمیق به هستی خویش معاف می‌کند. «دازاین‌های روزمره یا غیر اصیل» به جای درگیری با پرسش‌های بنیادین، درگیر حرافی و وراجی درباره‌ امور می‌شوند و بی‌آنکه تلاش کنند دانش جدیدی خلق کنند، مجموعه دانسته‌های کم عمقی که از دهان یکدیگر می‌شنوند را تأیید و تحسین می‌کنند. عده‌ای دروغگو، دروغ‌های یکدیگر را متقابلاً حقیقت می‌خوانند و چرخه‌ منحط وراجی در مسیری بی‌پایان ادامه می‌یابد. این انسان، دائماً در حال بیهوده‌گویی در خصوص امور بی‌اهمیت است.


معاشرت‌ها و ارتباطاتی که در بستر چندرسانه‌ای‌ها شکل می‌گیرند، از افراط تبادل داده‌ها به تفریط توجه و تعمق می‌رسند، از ذوق‌زدگی رویارویی با امکان «شبه‌رسانه‌شدن» و به خیال غوطه‌وری در عرصه‌ آزادی به کاریکاتوری از سلبریتی‌هایی بدل می‌شوند (که خود کاریکاتوری از هنرمند/اندیشمند والا هستند) و دائماً ویدئو و عکس و... می‌فرستند و آفرین و احسنت تحویل می‌گیرند. آیا این معاشرت‌ها، نمودی از وراجی مورد نظر هایدگر نیستند؟!

 

منبع: روزنامه ایران

منبع : تابناک‌

نظرات :



نظر خود را در مورد این خبر بیان کنید.

نام :

ایمیل :

نظر:
آدمک :